شوهرم میخواست یه مغازه بزنه یهو سر و کله ی داداش و خواهرش پیدا شد که شریک بشن ..
مغازه هم زیر ساختمون ماس ...
من راضی نیستم قبلا هم گفتم بهش
نمیدونم چطور اجازه داده که اونا بیان پیشش
الان مفصل باهاش حرف زدم
بدون عصبانیت و بدون گیر دادن باهاش حرف بزن
گفتم تو خودت با اونا آبت تو یه جوب نمیره چطور انتظار داری من تحملشون کنم..
میگه به تو چیکار دارن ..
قبلا پیششون زندگی کردم خیلی اذیت شدم ..
کلا آدم های سلطه گری هستن من زیر نظر و کنترل اونا آرامشم از دست میره ..
بعداز خیانتش قول داد برای آرامش و خوشحالیم هر کاری میکنه
اما متاسفانه همون یه ذره آرامشم رو هم میخواد بگیره
از لحاظ تجربه ی خودم میگم نباید زیاد تو مسائل کاری مردا دخالت کرد چون اخرش حرفتم به کرسی نمیشینه آدم بده هم تو میشی
من هی بهش میگم احساس میکنم شریکت سرت کلاه میزاره ولی میگه اون مثل داداش منه ، حتی به کتک کاری هم کشیده بحثامون دیگه کاریش ندارم
به نظرتون پافشاری کنم بهم بخوره یا کوتاه بیام؟
اینا حالیشون نیست باهاشون طرف بشی از پا درمیای ...اونا اومدن شوهرم کار کنه اونا بخورن ...اختیار زندگی من و بچه هامم دست بگیرن
خستم از این زندگی که یه روز روی خوش ندیدم توش
تا دلت بخواد پول و رفاه مادی هست اما آرامش اصلا
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
58 ثانیه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
