اون دوتام خیلییی رو مخم بودن
علی که خیلی بچه و لوسه
مهرنازم اصلا غرور نداره
یدونم بود دختره طراحی لباس خونده بود میخواست مهاجرت کنه پسره ورزش خونده بود
اونم اعصابم خورد شد
یعنی هدف انقدر ارزشش بیشتر از عشق واقعی شه
بعدم پسره نگفت که همیشه بمون ایران
گفت ۲ سه سال صبر کن منم کارام اوکی شن باهم بریم