من خیلی دلتنگ مادبزرگمم جوری که هر شب گریه می کنم چون تو زندگیمم تو مرحله ای هستم که روزای سخت دارم می‌گذرونم و فشار رومه ، دیشب خواب دیدم همه خونه مادربزرگم جمع شدیم گفتن حالش بده و دوباره فوت شده صورتش غم گین افتاده بود من بوسش کردم تعبیرشو میدونید وقتی که فوت شده بود صورتش نورانی با لبخند بود تو خوابم خیلی غمگین بود
انقدر بهش فکر کردی توهم زدی دختر
عزیزم توازبس ناراحت غمگین هستی اوهم غمگینه
منم ازبس بیقراری میکنم همسرم توخواب ناراحت میشه
میگن ازبیقراری های ما اموات ناراحت میشن ....خدا مادربزرگ تون روبیآمرزد وسرسفره انبیا محشورش کند ....الهی آمین
یه روز تا شب من گریه میکردم ودادمیزدم وهمسرم روصدا میکردم شب همسرم اومدتوخوابم گفت چقدرسعیدسعید میکنی هی منو صدا میکنی
عزیزم من درسته که خیلی بیقرارم ودلم میخوادبیآد باهام حرف بزنه آخه اون شب میگفت بیا چقدر سرگرم تلویزیونی وجدول بیا صحبت کنیم نمیدونم چرا اونشب آنقدرمن بیخیال شده بودم واون بعداز یکساعت ایست قلبی کردوحتی توبیمارستان احیا شدولی فایده ای نداشت فوت کردومن عذاب وجدان دارم وداغون ودگرگون ....وبه علم اینکه میدونم تا اجازه نداشته باشن نمیتوانندحرف بزنندوحتی توخوابمون بیآن ولی من همش بیقراری میکنم ومیگم بیا اون شب چی میخواستی بگی
تنهادلخوشی من خیرات دادن ونماز وقرآن وفاتحه کبیره ست اینا کمی آرومم کرده 5ماه ست که داغون شدم شب قدر بعدازاحیاشدن توبیمارستان فوت کردوشب قدرهم خاکسپاری شد 10فروردین فوت شدهفت همسرم مصادف با سال مادرش بود منتها همسرم 67سالش بودمادرش 92سال
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
