استارتر حالا عصبانی بودی یچیزی گفتی
یکی از فامیلای شوهرم به شوهرش گفته برو خرید یه روز دیر رفته بعد این زنه هرچی خریدکرده رو از طبقه سوم پرت کرده پایین
چنتا کیسه برنج قوطی های رب لپه و .....
تاپیکارو میبینم مثه سگ از ازدواج میترسم
یکی یچی نمیگه ادم امید و هدف داشته باشه واسه تشکیل زندگی
شوهر و زندگی متاهلی از چشممون افتاد دیگه
شما با موضعی به نام حریم زندگی آشنایی داری؟
فکر میکردم زن و مردی که صاحب بچه میشن حداقل اونقدری به بلوغ رسیده باشن که مشکلاتشون رو بین خودشون حل کنن
مگه مهدکودکه که بری به خاله بگی فلانی اذیتم کرد دستم اوف شد!!!
درضمن، شما بسیار کار نسنجیده و چیپی انجام دادی که بخاطر بی مسئولیتی همسرت به پدرشوهرت پریدی و اونو وارد بحث زن و شوهری خودتون کردی
شما اگه به فکر گرسنگی بچه ت هستی میرفتی یه سوپری نزدیک ۴ قلم جنس میگرفتی که یکی دوروزتون رو پوشش بده تا ماشین همسرت درست بشه
چیزی به اسم رمز دوم ندارین سفارش بدی؟؟؟
۱۳ سال به هیشکی هیچی نگفتم داره بد و بدتر میشه هرروز پکیج ک خراب شده بود آب گرم نداشتیم میکفتم درست کن میگفت به من چه به تعمیر کار زنگ زدم نمیاد منم گفتم یکی دیکه زنگ بزن میکه نه این کارش خوبه ۱ ماه با قابلمه ۲ تا بچمو حمام کردم
تو زنگ زدی داشتی درد و دل میکردی پدر شوهرت چه حرفای بی ربطی گفته به جای دلجویی و بزرگی کردن. ولی کاشکی شماام اعتیاد اش رو به روش نمی آوردی حالا دیگه گذشته
ولی من هیچ وقت هیچ وقت مسائل زندگی مو ب خانواده شوهرم نمیگم حل اش نمیکنن که هیچ دردسر برام درست میکنن.
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
