خونه ما در مسخره ترین حالت ممکن ساخته شده
اپارتمانمون شخصیه دوتا خواهرشوهر ها و مادرشوهر هر کدوم تو یه واحدیم
اتاق خواب ما دقیقا زیر اشپرخونهطبقه بالایی هست که خواهرشوهرم نشستن…
اشپرخونه واحد ها پنجره داره به نور گیر اتاق ماهم به نورگیر پنجره داره
خواهرشوهرم اینا از صبح که بیدار میشن دعوا میکنن داد میزنن ظرفهاشو اینقدرررر محکم میذاره تو ظرفشویی
قاشق ها رو محکم پرت میکنه
قهوه درست میکنه بوی قهوه میپیچه یوقت خوابیم اون لحظه دوست ندارم بوی قهوه به مشامم بخوره
دیشب اخرشب رفته بودن تو حموم یه چیزی میشستن اینقدررر صدا واضح بود صدای اب شرشر میریختتو تشت بعد خالی میکرد بعد لگد میکرد بعد داد میزد علییییییییییییییییییییییی
شوهرشو صدا میکرد ماپنجره رو بسته بودیم
ولی بازم صداش میومد بچه کوچیک دارم از خواب بیدار شد
اصلا رعایت نمیکنن
هر روز داریم تحمل میکنیم که یوقت کدروت پیش نیاد
دیشب شوهرم به خواهرش پیام داد چه خبرتونه؟ پنجره تون رو ببندین..
اینقدررررر دلم خنک شد
یهو درجا اجماعا خفه شدن همشون باهم
پدرشوهرم مدیر ساختمون و منطقی هم هست به شوهرم میگمبرو به بابات بگو ارامشون رو گرفته خسته شدیم روح و روانمون داره نابود میشه شما بشون بگید یه ذره مراعات کنن
ولی شوهرمم خیلیییی مدارا میکنه
نمیدونم چطوری یه دستی به خواهر شوهرم بزنم تا یه ذره ساکت بشن