این خونه چند سالی هست که اینطوریه. هیچکس نمیتونه توش بشینه
من چند شب پیش میخواستم نماز شب بخونم از بالا داد زدم گفتم اگر وجود دارید بیایید پیشم
موقع نماز که داشتم میخوندم. دیدم پشت کمرم داغ شد یهوو و حس ترسناکی بهم دست داد خیلی سنگین بود. هر کس اومده نشسته دو روز بعد رفته
یک اتاقی هم داخلشه. میگن یخه یخه. حتی تو تابستان

