الان یه ساله که عقدم دو ماه دیگ عروسیمه
فقط تالار و ارکستر اوکی کردیم
من روستا ام تا شهر بیست دقیقه فاصله دارم شوهرمم خونشون تو شهره دو هفته پیش رفتیم سرویس خواب و اینا رو سفارش دادیم و اومدیم اونم با کلی اخم و بد رفتاری بابام بعد اومدم ثبت نام کردم برای باشگاه دیگ باید هر روز بیام شهربرم باشگاه نزدیک خونه مادرشوهرمه
بعد باشگاه چند بار کار پیش اومد مهمانی داشتن دعوت کرده بودن رفتیم تالار و دیدیم و لیست عروسی نوشتن و دو سه تا لباس عروس دیدم
اینجا فقط سه تا مزون لباس عروس داره همشونم زشت بودن بعد
خلاصه دو سه بار دیر اومدم خونه ساعت پنج رفتم دوازده اینا اومدم خونه دیروزم رفتم باشگاه بعد از باشگاه مهمون داشتن من این فامیلاشونو ندیده بودم دیگ ب من گفتن ک بیا اینجا فلانی دوست داره ببینت خلاصه رفتیم برادرمم باهام بود ساعت دوازده برگشتیم خونه با برادرم امروز صبح خواستم صبحانه بخورم بابام شروع کرد که انقد آدم بی شرم و حیا انقد بی تربیت انقد بی شعور حق نداری بعد باشگاه دیک بری خونشون مستقیم میای خونه