2777
2789
عنوان

ماجراهای من و خانواده شوهر

| مشاهده متن کامل بحث + 2469 بازدید | 77 پست

حرفای شماهمه درست

منم معتقدم که آدم نبایدبخاطرحرف یه عده آدم بی ارزش خودشوناراحت کنه یانبایدتوقع داشته باشه

ولی این حرفاتاوقتی کارسازه که همسرخودآدم توقع نداشته باشه

چطورمن نبایدازپدرهمسرم توقع داشته باشم حتی به زبونش نبایدبیارم چون اوناوانمودمیکنن که ندارن درحالیکه دارن ولی همسرساده ی خیلی ببخشیداحمق من تواوج نداری ازحق منی که واجب النفقشم بزنه بده به باباش 

یامثلاوقتی توهین به من میشه آقاناراحته که من هیچی نمیگم چون احترام پدرم واجبه ولی توهم حق نداری بگی

ازین مثالازیاددارم

بنظرمن مشکل اصلی تواین دعواهای قوم شوهری خودآقای همسرمقصره 

چخبرتونه؟؟             چه خبرتونه؟ (بالحن احمدی نژادبخونید)
این توصیه م یکم سخته ولی من تونستم. گوشتون رو به روی حرفایی که آزارتون میده ببندین.اصلا نشنوین. مت ...

آفرین واقعا سخته ولی بخاطر خودمون باید عملیشون کنیم مثل خانواده پدری من خ زبونشون تلخه

حتی الان بعد ۳۵ سال به مامانم تیکه میندازن مامانم کلی ناراحتی اعصاب گرفته هرچی میگم یه درت گوش باشه یکی دروازه گوش نمیده

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

این توصیه م یکم سخته ولی من تونستم. گوشتون رو به روی حرفایی که آزارتون میده ببندین.اصلا نشنوین. مت ...

واااای من اینو با جونم حس کردم وقتی از شیطونیای شوهرم واسم گفتن با جزییات کامل ،دنیا دور سرم چرخیدخیلی ناراحت شدم اخه این چیزا گفتن نداره مخصوصا من ک تازه نامزد کرده بودم  زنگ زدم ب استادم ک دکتر روانشناسه ی جمله گفت ارومم کرد گفت عزیزم اگه مادرشوهر و خواهر شوهر خیلی خوب بودن اسمشون تو تاریخ ثبت نمیشد (البته همه اینطور نیستن )

راز خوشحال زندگی کردن ،توقع نداشتن از دیگران است...

عزیزای دلم.درمورد ارتباط با همسر هم خوبه ی تاپیک بزنیم تا تجربه هامونو بگیم.چون خیلی از مشکلات از کج فهمی همسر ایجاد میشه

قضاوت درباره ی دیگران آنها را به تو نمیشناساند،بلکه تورا شرح می دهد.

همونطور ک قبلا گفتم منم فراز و نشیب های وحشتناکی داشتم.حتا تلاششون برای جدایی ما ک متاسفانه داشت ب نتیجه هم میرسید،چون اجازه گفتگو من و پسرشون رو نمیدادن.اون وقتا هم ک تلفن  همراه و اینا نبود.میفرستادنش خونه فامیلی ک تل نداشته باشه ک نتونم حرف بزنم.

با دروغ های وحشتناک از من و خانوادم پرش کرده بودن و موقعیت گفتگو رو از بین برده بودن.خانواده ها هم سنتی بودن و امکان اینکه بلند شی بری پیشش کم بود....

بهرحال

اینو گفتم بدونین نفسم از جای گرم درنمیاد .منم زخم خوردم.منم خرید و جشن و اینا نداشتم.منم سرویس طلا نداشتم.ی جشن عروسی مختصرو هم پدرم گرفتتو زندگیش فقر و نداری رو با گوشت و خونم حس کردم.از خونه پدری ک حواسش خیلی بما بود رفتم وسط فقر و دو ب هم زنی و ....

منم مث خیلی از شماهاکشیدم و درکتون میکنم.

اما همه رو ریختم دور و فراموش کردم.تمرین کردم در لحظه زندگی کنم

قضاوت درباره ی دیگران آنها را به تو نمیشناساند،بلکه تورا شرح می دهد.
عزیزای دلم.درمورد ارتباط با همسر هم خوبه ی تاپیک بزنیم تا تجربه هامونو بگیم.چون خیلی از مشکلات از کج ...

من که همه راهیوامتحان کردم 

محبت گفتگو.بحث.دعوا هرچی که بگین 

الانم فقط سکوت میکنم و واگذارش میکنم به خدا

چخبرتونه؟؟             چه خبرتونه؟ (بالحن احمدی نژادبخونید)
و یه دسته دیگه از مردا.... مردای شدیدا بی احساس این دسته هم خوب شدنی نیستن


اگ بی احساسیشون منشا ی بیماری روانی نداشته باشه میشه ولی سخته

قضاوت درباره ی دیگران آنها را به تو نمیشناساند،بلکه تورا شرح می دهد.
اگ بی احساسیشون منشا ی بیماری روانی نداشته باشه میشه ولی سخته

منشا روانی نداره

کلا یاد نگرفتن تمام زندگیم رو سعی کردم یادش بدم ولی بی فایده بود

نمونه ش دیشب تو تمام سالای عمرم انقدر مرگ رو نزدیک به خودم ندیدم ولی جوابی که از همسرم گرفتم بی تفاوتی و زخم زبون بود


ی چیز دیگه بگم؟

تو سختی ها نفرین نکنیم.نفرین تاثیر بدی داره.من سعی کردم حتا ب خدا هم واگذار نکنم.من میبخشم.سخته ولی انقد تمرین کردم ک هر آزارشون نهایتا بیش از دو سه ساعت تو دهنم نمیمونه.زود میریزمشون بیرون.

اما.....

خانما تک تک بلاهایی ک سرم آوردن سرشون امد.بد جور سرشون اومد.هرچند دلم نمیخواست اینطور بشه ولی قانون دنیاس.نمیخوام بگم اثر دل سوختن های من بود.نه.فقط میگم چیزهایی ک منو آزار داد و اونا باعثش بودن براشون اتفاق افتاد،اما نه جوانی من برگشت نه دلم خنک شد.نفرین نکردم ولی مشکلاتشون من رو هم ناراحت کرد.هرچند از اطرافیان خودشون شنیدم ک حتما اه عروس بوده.ولی من حلال کرده بودم.همون سال ها

قضاوت درباره ی دیگران آنها را به تو نمیشناساند،بلکه تورا شرح می دهد.
منشا روانی نداره کلا یاد نگرفتن تمام زندگیم رو سعی کردم یادش بدم ولی بی فایده بود نمونه ش دیشب تو ...


آخی.بگردم خواهر😢

قضاوت درباره ی دیگران آنها را به تو نمیشناساند،بلکه تورا شرح می دهد.
آخی.بگردم خواهر😢

دلم از سن کمم میسوزه

چرا از الان به یه موجود افسرده تبدیل شدم

من حرفاتون رو با دقت و چند بارم میخونم ولی قبول کنین خیلی سخته

هم سنای من فک نمیکنم صبر و طاقت شما رو داشته باشن

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز