من حقیقتا اصلا به ازدواج فکر نمی کنم تو این برهه زمانی دیگه این پسره رو انقدر مادربزرگ و مامانم اصرار کردن قبول کردم و رفتیم کافه همو ببینیم این آقا از من خوشش اومده بود از حرکات و رفتارش مشخص بود ولی اصلا به دل من ننشست دیگه خلاصه من همش شنونده بودم تا اینکه بخوام حرف بزنم و تو عذاب بودم گفتم ببخشید من باید برم کار دارم و فلان بعد زودتر پاشدم نخواستم اون حساب کنه سفارش منو پسره همش میگفت نه باید من حساب کنم و فلان هی اصرار کرد دیگه کارت هامونو که دادیم گفتم حداقل حساب منو جدا حساب کنید دیگه این از حرص قرمز شده بود بعد گفت من برسونم شمارو قبول نکردم و خودم رفتم ...
خو
خو میزاشتی حساب کنه یا اصن نمیرفتی بیچاره ناراحت شده🚶♀️
خب؟
خو بهش بگو ما بهم نمیاییم تموم شه بره
واقن خیلی کار رشتیه نمی‌دونم اینکارو از کجا یاد گرفتین مگ یارو گشنه ی آبمیوه بود ک برات بگیره ؟ یکم شعور داشته باشید خدایی می‌تونستی براش چنتا دلیل بیاری ک الان آماده ازدواج نیستیو اینا فک میکنین اینجور میزنین تو پر ی آدم باکلاسین
زمانی که داخل کافه بودیم ازم پرسید خب نظرتون چیه نتونستم حضوری بهش بگم جوابم نه گفتم یه چند روز بهم فرصت بدین فکر کنم مادرش دو روز بعد زنگ زد مامانم گوشی رو برداشت میگفت خب دختر قشنگمون فکراش رو کرد پسرم انقدر تعریف کرد از دخترتون و فلان کلی به دلش نشسته مامانم گفت ببخشید ولی جوابش منفی خانوما این مامانه ۱۸۰ درجه رفتاراش تغییر کرد که آره دختره شما عقده ایه و مغرور حالا سوار ماشین پسرمن میشد انگار میخواست بکشتش از خداتون باشه پسره من اومده خواستگاری دختره شما خیلیا در حسرتشن 😑🤦🏻♀️
چقدرررر چیپ رفتار کردی من بودم اصلا تثنمیگرغتمت
این آقا خیلی وقته اصرار داره بیاد خواستگاری منم هی قبول نمیکردم خب این یعنی قبول نکردن یعنی بهم نمیایم و قصدش رو ندارم اما متاسفانه نه خودش و خانوادش نه خانواده من این رو قبول نمیکردن واقعا نمی دونم من باید چیکار میکردم گفتم حضوری بهش بگم خیلی بهش بر میخوره
ادامه پیامم رو گذاشتم😑
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
18 ثانیه پیش
19 ثانیه پیش
23 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
