2777
2789
عنوان

🥀بفرمائید روضه🥀

46 بازدید | 6 پست




کن از کرم قبولم







من حر رو سیاهم العفو یابن الزهرا

سنگین بود گناهم العفو یابن الزهرا


حر با همه گناهش، برگشته در پناهت

آیا شود ببخشی، او را به یک نگاهت؟


دیشب ز خیمه هایت، بانگ عطش شنیدم

تا صبح گریه کردم، آه از جگر کشیدم


ای تشنه لب حسین جان، جانم شود فدایت

از اشک چشم خود آب آورده ام برایت


اگرچه رو سیاهم، خط سعادتم ده

تا جان کنم فدایت، اذن شهادتم ده


افتاده ام به پایت تا دست من بگیری

هم دست من بگیری، هم هستِ من بگیری


راضی کنم به خونم مظلومه خواهرت را

اذنم بده ببوسم دست برادرت را


حاج غلامرضا سازگار









پناهم داد مولایم





خدایا قطره بودم متصل کردی به دریایم
برون آورد دست رحمتت از دار دنیایم

من آن آواره ای بودم که کوی یار را جستم
و یا گم گشته ای بودم که مولا کرد پیدایم

به جای آنکه از درگاه لطف خود کند دورم
صدا کرد و پذیرفت و پناهم داد مولایم

بود بهر من از امروز نام حرّ برازنده
همانا افتخارم بس که دیگر حرّ زهرایم

سر و دست و تن و جانم هزاران بار قربانش
که مولا کرد زنجیر اسارت باز از پایم

سرا پا غرق اشک خجلتم یا رب نمی دانم
که چشم خود چگونه بر روی عباس بگشایم

یقین دارم یقین دارم که می بخشد مرا زینب
اگر بیند که دامن پر شده از خون سیمایم

دعا کن یابن زهرا تا ز تیر و نیزه و خنجر
به جای اکبرت از هم شود پاشیده اعضایم

به خود گفتم که شاید از کرم بخشی گناهم را
ندانستم که در نزد حبیبت می دهی جایم

نبسته باب توبه بر روی کس توبه کن میثم
مرا از باب توبه سوی خود آورد آقایم

حاج غلامرضا سازگار






اومدی صفا دادی به ویرونه
قدمت به چشم من خوش اومدی
خیلی واست دل من تنگ شده بود
خوب کاری کردی خرابه سرزدی

کاش می گفتی که میای تا پاشمو
واسه تو غذایی  دست وپا کنم
چیزی واسه پذیرایی ندارم
مجبورم سفره ی دل رو واکنم

تازه ازراه رسیدی من نمیخام
دلخوریمو به تو منتقل کنم
صحبت از گلایه نیست بابا ولی
میشه بات  یه خورده  درد دل کنم؟

بابایی خرابه جای خوبی نیست
درو دیوار خرابه خاکین
مگه ما به شامیا بد کردیم؟
چرا آخه اینقداز ما شاکین؟

هرجا اسمت رو آوردم زدنم
توو مسیر کوفه توو بازارشام
اینقده سیلی توصورتم زدن
جایی رو دیگه نمی بینه چشام

گفتم ازسفر بزار برگرده
به عموم  میگم سرمن زدی داد
بی هوا سیلی زد و خندیدو گفت
می زنم بگو عمو جونت بیاد

تاحالا دیده بودی که من یه بار
لباس خاکی وپاره بپوشم؟
دستاشون ازبسکه سنگینه بابا
ندارم صداتو سنگینه گوشم

بابایی دلم میخاد یه بار دیگه
بغلت کنم ببوسمت زیاد
سرتو میخام روپاهام بزارم
ولی دستم دیگه بالا نمیاد

اگه گفتی مثل کی شدم بابا؟
صورتم کبوده قدم هم خمه
بعد آتیشِ میونِ  خیمه ها
موهای سرم دیگه خیلی کمه


خلاصه حالا که اومدی بابا
نمیزارم دیگه تنهایی بری
به خدا خسته شدم دیگه بابا
هر جوری هست منو باید ببری

حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می فرمایند: «وَ اکثِرُوا الدُّعاءَ بِتَعجیلِ الفَرَج فإنَّ ذلِک فَرَجُکم؛[12] برای تعجیل در فرج من، بسیار دعا کنید، زیرا که گشایش کارهای شما در آن است.»


بسم الله الرحمن الرحیم



به نام خداوند بخشنده ی مهربان



اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا



خدایا، در این لحظه و در تمام لحظات ، سرپرست و نگاه دار و راهبر و یارى گر و راهنما و دیدبان ولیت حضرت حجّة بن الحسن که درودهاى تو بر او و بر پدرانش باد باش ، تا او را به صورتى که خوشایند اوست [ و همه از او فرمانبرى مى نمایند ] ساکن زمین گردانیده ، و مدّت زمان طولانى در آن بهره مند سازى



 «اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج» 




بیا که خانۀ چشمم شود چراغانی

اگر قدم بگذاری به چشم بارانی


بیا که بی‌تو نیامد شبی به چشمم خواب

برای تو چه بگویم از این پریشانی؟


چرا کنم گله از روزهای دلتنگی؟

تو حال و روز دلم را نگفته می‌دانی!


نه دل بدون تو طاقت می‌آورد دیگر

نه تو اگر که بیایی همیشه می‌مانی


چه کرده با دل من داغ، دور از چشمت

چه کرده با دلم این گریه‌های پنهانی


ببین سراغ تو را هر غروب می‌گیرم

قدم قدم من از این کوچه‌های کنعانی


نسیم مژدۀ پیراهن تو را آورد

نسیم آمده با حال و روز بارانی


نسیم آمده با عطر عود و خاکستر

نسیم آمده با ناله‌ای نیستانی


بیا که دختر تو نیست ماندنی بی‌تو

بیا که کُشت مرا این شب زمستانی!


✍ #یوسف_رحیمی





از خیمه‌ها که رفتی و دیدی مرا به خواب

داغی بزرگ بر دل کوچک نهاده‌ای

گرچه زمن لب تو خداحافظی نکرد

می‌گفت عمّه‌ام به رخم بوسه داده‌ای...


تا گفتگوی عمّه شنیدم میان راه

دیدم تو را به نیزه و باور نداشتم

تا یک نگه ز گوشۀ چشمی به من کنی

من چشم از سر تو دمی برنداشتم


با آنکه آن نگاه، مرا جان تازه داد

اما دو پلکِ خود ز چه بر هم گذاشتی

یک‌باره از چه رو، دو ستاره اُفول کرد

گویا توان دیدن عمّه نداشتی...


با آنکه دستبرد خزان دیده‌ای ولیک

باغ ولایت است که سرسبز و خرّم است

رخسار توست باغ همیشه بهار من

افسوس از اینکه فرصت دیدار بس کم است


ای گل، اگر چه آب ندیدی، ولی بُوَد

از غنچه‌های صبح، لبت نوشکفته‌تر

از جُورها که با من و با عمّه شد مپرس

این راز سر به مُهر، چه بهتر نهفته‌تر


هر کس غمم شنید، غم خود ز یاد برد

بر زاری‌ام ز دیده و دل، زار گریه کرد

هر گاه کودک تو، به دیوار سر گذاشت

بر حال او دل در و دیوار گریه کرد


ای مَه که شمع محفل تاریک من شدی

امشب حسد به کلبۀ من ماه می‌بَرد

گر میزبان نیامده امشب به پیشواز

از من مَرَنج، عمّه مرا راه می‌برد


گر اشک من به چهرۀ مهتابی‌ام نبود

ای ماه، این سپهر، اثَر از شَفَق نداشت

معذور دار، اگر شده آشفته موی من

دستم برای شانه به گیسو رَمَق نداشت


ویرانه، غصّه، زخم زبان، داغ، بی‌کسی

این کوه را بگو، تن چون کاه، چون کِشَد؟

پای تو کو؟ که بر سَرِ چشمان خود نَهم

دست تو کو؟ که خار ز پایم برون کِشد


سیلی نخورده نیست کسی بین ما ولی

کو آن زبان؟ که با تو بگویم چگونه‌ام

دست عَدو بزرگ تر از چهرۀ من است

یک ضربه زد کبود شده هر دو گونه‌ام...


ای آرزوی گمشده پیدا شدی و من

دست از جهان و هر چه در آن هست می‌کشم

سیلی، گرفته قوّت بینایی‌ام اگر

من تا شناسمت به رُخت دست می‌کشم


ای گل، ز عطر ناب تو آگه شدم، تویی

ویرانه، روز گشته اگر چه دل شب است

انگشت‌ها که با لب تو بوده آشنا

باور نمی‌کنند که این لب همان لب است


✍ #علی_انسانی


بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

https://musicfile.ir/madahi/814/






نبین توی خرابه هام آسمونا جای منه

من دختر شاهم و دنیا واسه بابای منه

نبین الان گرسنمه عالم روزی خورمه

دختر شامی من ملک مراقب چادرمه

دستی به جز اباالفضل سه سال آزگاره

رخصت شونه کردن موی منو نداره

اما آتیش خیمه دور دید چشم عمومو

غروب روز عاشورا اگر سوزونده مومو

کجا بودی مو داشتم تا کمرم

کجا بودی دستش بود زیر سرم

مثل پروانه ها میگشت دور و برم

نبین گوشم پاره شده بدون گوشواره نبود

یادش به خیر ام البنین گوشوارمو خریده بود

چشمام سیاهی میره و چند روزه دشوار میبینم

تو روبروم نشستی و اما تو رو تار میبینم

یه شب میون صحرا افتادم از رو ناقه ام

از قافله جا مونده بودم زجر اومد سراغم

کجا بودی غم این قافله نداشت

کجا بودی پاهام آبله نداشت

روی دستام جای سلسله نداشت

چشم تو را چقدر به این در گذاشتند؟


گفتی پدر، مقابل تو سر گذاشتند




تنها به این بسنده نکردند شامیان


پا را از این که بود فراتر گذاشتند...




بگذار عمۀ تو بگوید که بر دلش


یک روز داغ چند برادر گذاشتند؟




آن آتشی که سوخت درِ خانۀ علی


بر جان لاله‌های پیمبر گذاشتند




دستان کوچک تو به پهلوست، پیش از این


این درد را به پهلوی مادر گذاشتند




ای دختر سه‌ ساله تو هم مثل مادری


این ارث را برای تو دختر گذاشتند




داغ تو ابرهای جهان را بهانه داد


داغی که تا سپیدۀ محشر گذاشتند




آن شب فرشته‌ها همه از عرش آمدند


بر زانوان کوچک تو سر گذاشتند...




سهم تو گریه بود و همین گریه‌های تو


چشمان شهرهای مرا تر گذاشتند




از انتقام گفتم و شعرم تمام شد


این فصل را به نوبت دیگر گذاشتند




✍ #عباس_شاهزیدی





@kasomi سلام عزیزم بفرماِید روضه💜

عزیز منی شما

مرسی ازت

حتما میخونم🙏🏿🖤

[کسی‌که‌برای‌‌دیگران‌خواستار‌روشنایی‌ست، روشنایی‌بدو‌ارزان‌خواهد‌شد🌿🤎].                  زرتشتی‌سایتتونم🗿🤍
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز