من ۶ ساله تو یه سوئیت ۴۵ متری طبقه بالای مادرشوهرم زندگی می کنم که حتی آشپز خونه اش کابینت هم نداره شوهرم اوایلش گفت یکی دوسال اینجا بشینیم تا وضعم بهتر بشه خونه بخرم. الان وضعش بهتره می تونه یه خونه بخره ولی راضی نمی شه از کنار مامان و باباش بره . نمی دونم فیلم ملی وراه های نرفته اش رو دیدین یانه پدرومادرش مثل پدر مادر پسره اند مخصوصا مادرش همش میخاد جوونی تباه شده خودشو از من بگیره بشددددت اهل جادو جنبل اند بمن میگن تو پسرمونو جادو کردی میگم این که هرچی کار می کنه میده شما میخورین و وسیله خونه هاتونو عوض می کنید صب تا شب ساعت ۲ ام که خونتونه انگار نه انگار منو پیرم هستیم اونوقت من چیکارش کردم دقیقا،شوهرم اگر بگن بمیر می میره .ماقبلن عاشق ام بودیم ولی الان هر روز دعوا داریم یه بچه ۴ ساله ام دارم .هرچی قرآن میخونم نذر می کنم فایده نداره بخدا بریدم هی ام نگید ۴ قل بخون ازنو بخون بخدا فایده نداره من از بچگی دائم الذکرم توروخدا روز اول محرمی برام دعا کنید خدا منو یادش رفته