من دوتا بچه کوچیک دارم سالنمون کلا از اسباب بازی پره،
کلا من هرچی تمیز میکنم بازم نامرتبه. خانماااا شاید باورتون نشه وقتی پدر مادرم میخوان بیان خونمون از ذوق وخوشحالی میخوام بمیرم از اونطرف بابام وقتی میاد خونم خیلی بد به همه چیز نگاه میکنه و یا چیزی میخواد بخوره اکراه داره( ناراحت میشم خیلی)
مثلا دیروز زنگ زدن ما یه ربع دیگه میرسیم خونتون. وااای نمیدونید که میوه نداشتیم تو خونه شوهرم گفته بود شب از سرکار برمیگرده میخره یه دونه خوراکی و وسیله پذیرایی نداشتم به جز چایی.
شدیدا هم با بابام رودرواسی دارم مثلا اگه بگم میوه نداریم تا چند وقت بهم کنایه میوه نداشتن رو میزنه( مثلا منو دفعه بعد میبینه با خنده میگه خب میوه خریدین یانه؟ ادم نباید میوه اش تموم بشه)
خب بعضی وقتا پیش میاد
خلاصه تو این فاصله که بیان من جارو برقی کشیدم ظرف شستم گردگیری کردم اسباب بازی جمع کردم طی کشیدم
لباس بچه ها رو مرتب کردم
به شوهرم زنگ زدم توروخدا میوه رو برسون از اینور به اونور میدویدم
کارهای خدا یهو همسایمون زنگ زد یه سبد پر آلو سیاه برام اورد
زود شستم و چیدم تو میوه خوری
مامان و بابام رسیدن …بابام اول یه دور تو خونه زد تو اشپزخونه و همه جا یه نگاه تو حیاط کرد گفت تاحالا حیاطو شستی؟