ب نی نی تو دلم نمیتونم ب چشم یه بچه نگاه کنم احساس میکنم سطح شعور و آگاهیش در بعد معنوی خیلی بیشتر از منه متوجه ی منظورم میشین ؟مثلا یه موجود یزرگ تصور میکنمش ک نمیدونم نمیتونم منظورمو برسونم
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
من این حسو نداشتم ولی به شددددت عاشقانه دوستش داشتم و هرگز موقع بارداری هیچ گله و شکایتی نداشتم. همش براش شعر و لالایی میخوندم. از وقتی به دنیا اومد احساس کردم یه تیکه از وجودمو از دست دادم. نمیتونستم هیچ ارتباطی بین بچه ی تو شکمم و بچه ای که بغلم بود برقرار کنم. احساس میکردم بچه ی من نیست. اون شعرا رو نمیتونستم براش بخونم فورا بغضم میگرفت و گریه میکردم. مدت ها طول کشید تا عادی شدم. حتی به شوهرم گیر داده بودم بچه رو ببریم آزمایش ژنتیک بگیریم احساس میکردم تو بیمارستان عوضش کردن😁😁😁 البته الان خنده داره برام اون موقع واقعا مطمئن بودم و شب و روز بخاطرش گریه میکردم
دورت بگردم قشنگم نامزدم میگه زود بیاریم ولی من کوچولوعم خودم😂مامانمم میگه یدونه بیار حالا۱۷ سالمه
وااای نههه خیلی سخته بچه داری…گول نخوریاا مردا کمک نمیدن اونوقت دست تنها اشکت در میاد…صبر کن حداقل تا ۲۰ سالگیت ان شاالله بهترین چیزا رو خدا قسمتت میکنه❤️
هر چه به جز «خیال او» قصد حریم دل کند/ در نگشایمش به رو..از در دل برانمش❤️