ببین شوهرم بعد ۳ روز چه پیامی داده

بخدا ک زورم میاد بهش کوچکترین پیامی بدم 

دو ماه نشده نزدیک به ۸۰۰ میلیون بهش دادم تا ماشین خوب بخره و پیش بقیه پز بده بخدا ۵۰ میلیون حواله ماشینمو فروختم بهش دادم همشوووووو خورد و در آخرش هم‌میگفت تو چیکار برا من کردی گفتم آره من طلاهامو فروختم بدل انداختم که کم نشی پیش کسی و راحت تو پز بدی هیچکاری نکردم راست میگی 

هرچیزی که فکر میکنی درسته من توان همه چیزو دارم 

توان ابنو ندارم که خانوادم چیزی بفهمن 

اون متولد ۷۱ 

من ۷۹ 

خستم کرده 

واقعا منم ازش بدم میاد 

حتی دوست ندارم دیگه ببینمش 

ولی من مثل اون نیستم من نمیتونم بهش بگم من به زبون نمیارم اون خر راحت به زبون میاره من نمیتونم مث اون باشم اون نمک نشناسه اون بی چشم و رو هست اون نون و نمک میخوره نمکدون میشکنه 

اون به من میگه دم بابات گرم که سر مامانت هوو آورد آخه آدم اینقد حیوون تا حالاواکنشی هم نشون ندادم که فکر کنید چون میدونه واکنش نشون میدم یا حساسم اینو میگه مطمئنم از ته دل میگه

بله تو گذشتم چیزی بوده و ۱۰ سال ازش میگذره و الان ۹ سال هست که خیر سرم تو رابطه هستم باهاش خدا ازش نگذره خوب خودش میدونست از قبل از اینکه باهم باشیم خوب چرا اصلا وارد رابطه شد عوضی که الان که ۳ سال با خودش بودم ۴،۵ سال نامزوش بودم یسال زنشم باز بخواد فکرم بره سمت کسی بخدا تا حالا از اون موقع من کلمه ای راجب کسی حرف نزدم یا خاطره ای گفته باشم 

خودش کلا بدبینه نسبت بهم 

وقتی بهش میگم میگه استغفرلله میدونم تو پاکترینی خدای نکرده نمیگم تو مشکلی داری بقیه مشکل دارن 

همینکه اینجوری به مامانم میگه یا به داداشام حرف میزنه کلا ازش سیر شدم بدم میاد ازش 

من یه شب بهش گفتم که من ازت میگذرم ولی خدا اگه خدا باشه ازت نمیگذره صدتا فحش به خدا داد 

جان عزیزم تا حالا نشده اینقد به مادرم فحش میده بهش بگم مادرخودت 

تا حالا نشده اینقد به داداشام فجش میده بگم داداش خودت 

تا حالا نشده اینقد به خودم فحش میده بگم خواهرت با اینکه بدترین چیزارو از آبجیاش میدونم 

اصلا تا حالا نشده پای کسی رو بکشم وسط دعوامون ولی اون فقط با خانوادم و مشکلاتی که دارن منو تحقیر میکنه خداااااااااااااا

چرا نمیبینه اشکامو

آره میخواستم هیچی جز این هم برتم مهم نبود ولی الان واقعا خودمم نمیدونم چی میخوام فقط میدونم به شدت خسته و افسردم کرده 

خودم میفهمم و میبینم که چقد نسبت به قبلا تغیر کردم منزوی شدم 

با هزارتا رفتار دیگش منو منزوی و عصبی کرده شاید اگ فقط همین یه مورد بود من خیلی راحت برا خودم حلش میکردم 

یکسال ازدواج کرده باورت میشه شاید کلا ۳۰ روز احساس رو هم رفته حالم خوب نبوده   خوشحال نبودم

به معنای واقعی شکست خوردم تو ازدواجم و هیچکس نمیدونه

چجوری؟

با وضعی ک رابطه ما داره اصلا ممکنه؟