ببین من که شما و همسرتو نمیشناسم ولی احساس میکنم
اون به قدردانی تو نیاز داره
اما قدردانی که هیچ تو تو روش وایمیستی بخاطر هرکسی از خانوادت تا فامیل
دیگه خودشم بزبون اورده یکمم خوبیامو ببین
گفتم فحشاش از سر لجه که چرا بیشتر از همه که نه قد بقیم دوستش نداری
شاید قلبا دوستش داشته باشی اما از حرفا و عملت اینطور پیدا نیست
مثلا میخای بری عروسی بگو چقد بدم میگه ۲۰۰ بگو ۳۰۰ ندم
میگه نه چخبره ی نفری بگو خب اره حق باتوعه راست میگی چشم حالا ۱۰۰ کم و زیاد اصلا اونا یادشوننمیمونه ارزش نداره بخاطرش تو روی شوهرت وایستی
هر ادمی یه حدی اعتبار داره، اعتبارتو جای محدود جایی که ارزش داره خرج کن نه هرجایی واس هرکسی اینجوری ارج و قربت بیشتر میشه
حالا دیگه عروسی تموم شد
یه مدت فقط گله نکن ایراد نگیر
گفتم گذشته را فراموش کن برا یه مدت خوبیاشو ببین
بدی نبین با خودت بدیا و تکرار نکن تو ذهنت بدیا بزرگتر میشه
خوبیایو شوهرتو ببین بدیای خودتو
راه دور یه حرف سرد بیشتر ازار دهندست
چندروز تنهایی با خودت خلوت کن ببین تو جای شوهرت باشی لجت نمیگیره
دو هفته بری سر کار
بعد همسرت نبینتت ، زحمتاتو نبینه و طرف فامیلاشو بگیره