میدونم زیاد نوشتم ولی لطفا بخونید واقعا به راهکار عملی نیاز دارم.من از بچگی مدرسه رو خیلی دوست داشتم. به درس خوندن و ادامه تحصیل علاقه داشتم. برخلاف خیلی از بچه هایی که اطرافم میدیدم که به زور میفرستنشون مدرسه و اگه به دل خودشون باشه حاضر نیستن برن، این موضوع مدرسه دوست داشتن من شده بود بلای جانم. انگار نقطه ضعف منو مادرم گرفته بود و تا تقی به توقی میخورد میگفت اگه فلان کارو کنی یا نکنی دیگه حق نداری بری مدرسه. منم بچه بودم باور میکردم گریه میکردم و همیشه از این میترسیدم که دیگه نذاره برم مدرسه نتونم درس بخونم. یکم که بزرگتر شدم گیرهاش به این شکل شد که باید فلان نمره بیاری باید فلان آزمون اینجوری بشه وگرنه دیگه نمیخواد بری مدرسه. تا فصل امتحانات میشد میگفت یکی از نمره هات اگه حتی ۱۹/۷۵ باشه دیگه نمیخواد بری مدرسه. اگه تیزهوشان قبول نشدی دیگه نمیخواد بری مدرسه چون مدرسه غیر این نرفتنش بهتره. تیزهوشان قبول شدم باز یا این آزمون قلمچی رو باید این تراز بیاری یا اصلا دیگه نمیخواد درس بخوانی. هر وقت نتیجه قلمچی باب میلش نبود کل جمعه بعد قلمچی و حتی گاهی شنبه و یکشنبه تو خونه جنگ که دیگه لازم نکرده درس بخونی. واسه کنکور هم برگشت گفت یا رتبه زیر ۵۰۰ میاری یا اصلا نرو دانشگاه دیپلم بمون. رتبم اونی که میخواست نشد ولی پزشکی آوردم کلی سر ثبت نام کردن پدر منو درآورد که چی تو رتبه ات افتضاحه و دانشگاه تیپ ۲ عه باید تیپ ۱ قبول میشدی بشین پشت کنکور حق نداری بری دانشگاه و فلان بابام و داییم پدرشون دراومد تا اینو ساکت کردن ثبت نام کردم رفتم دانشگاه. از روز اول شروع کرد معدلت باید فلان باشه ترم اول منم حس آزادی داشتم از این که از شر ایشون راحت شده بودم خیلی کم درس خوندم و معدلم اون چیزی که اون خواست نشد بماند که یک ماه از شروع ترم ۲ گذشت و باهام صحبت نکرد و زنگ هم نزد وقتی برگشتم خونه مریض بودم صدام در نمی اومد اومدن دنبالم شهرم جلوی دوستم یه رفتار زشتی با من که تب داشتم کرد که چی چون تو درس نمیخونی معدلت فلان شده و بعدشم تهدید که اگه معدل الف نشی این ترم دیگه حق نداری بری دانشگاه.عید که تعطیلات بود من واقعا درس خوندم همه درسها رو یک دور خوندم هم جزوه و هم رفرنس در حالی که اساتید نصف درس هم نگفته بودن حتی بعضی درسها استاد فقط یک جلسه اومده بود سر کلاس از اول امتحانات من هیچ درسی رو زیر ۲ دور نخوندم درس های تخصصی که ۳_۴ دور خوندم. واقعا هم خوب امتحان دادم. امروز امتحان آناتومی داشتم استادش با کلاس ما لج افتاده این استاد هیچ وقت سوالای به این سختی نداده و الانم به ترم های دیگه همچین سوالایی نداده بود از امتحان که در اومدیم همه بچه ها گفتن این دیگه چی بود ۳۰ تا سوال بود هر ۳۰ تا رو شکل گذاشته بود همه هم نقاشی های خودش سیاه و سفید هیچی معلوم نبود تازه ۳ تا سوال از یه قسمتی از کتاب داده بود که ما اون قسمت رو ترم بعد باید بخونیم اصلا جزو درس این ترم مون نبود بماند که نصف مباحث رو اصلا درس نداده بود حتی یک جمله راجع به بعضی مباحث نگفته بود و ۲۵ دقیقه برای ۳۰ سوال وقت داده بود.حالا من با بابام صحبت میکردم گفتم اینجوریه با کلاس ما مشکل داره کلا از رفتارش مشخصه من از ۳۰ تا سوال ۲۰ تا درست دارم احتمالا که این کل نمره نیست چون امتحان عملی هم داریم. یک دقیقه بعدش مادرم زنگ زد که جمع کن وسایلت رو میایم دنبالت دیگه نمیخواد ادامه بدی. چرا؟ چون از نظرش تو درس نخوندی که نتونستی جواب بدی بقیه همه ۲۰ شدن فقط تویی که بلد نیستی.
با افراد مختلف صحبت کردم چند بار اینجا تاپیک زدم اینجوری میگن که نذار دخالت کنه یا نگو بهش خب چیو نگم وقتی رمز سامانه رو داره خودش نمره رو میبینه. چجوری نذارم دخالت کنه چجوری جلوشو بگیرم؟ خداشاهده هر جور دلش خواسته بود سوال داده بود من اگه با اطلاعات ۱۰ روز قبلم هم میرفتم نمره ام همین میشد. جوری نبود که حتی اپن بوک بتونی بیشتر از این چیزی که خودت میخواستی بزنی جواب بدی.
برای پرنده ای که کل عمرش را در قفس گذرانده پرواز بیماری است و برای کسانی که مفهوم پرواز 🦅را نمیفهمند هرچه بیشتر اوج بگیری کوچکتر میشوی.
بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش! پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم میخوای شروع کن.
میشه برای حاجتم یه صلوات بفرستی؟اگه نگاهت به امضام افتاد بدون خیلی به دعاهات نیاز دارم حتی ممکنه خدا به خاطر یه صلوات مشکل منو حل کنه از خدا میخوام صد برابر این کار خیری که میکنی به زندگی خودت برگرده و بهترینا برات اتفاق بیوفته:)) 😭❤️دعاهای شما میگیره تروخدا دعام کنین
حسین جان❤️سلام من بر تو باد در تک تک روزهایی که جهان هست،ماه و خورشید هست،آسمان هست،...امااااا من نیستم😍امام زمانم،اگر مرگ به سراغم آمد و هنوز یکدیگر را ندیده بودیم،فراموش نکن من خیلی دیدنت را آرزو میکردم🥹🌸وقتی غبار فتنه نشست/رحمی مباد بر ستم مزدور جیره خوار کنید👊💪 امروز(۲/بهمن/۱۴۰۲)نگران از دست دادن کاربریم نیستم🍂🍂خدای قشنگم؛خدای من♥️این روزها بیشتر حواست به من باشد!میگویند بزرگترین شکست از دست دادن ایمان است...حواست باشد که من شکست نخورم!من هنوزم تو را به نام قاضی الحاجات میخوانم؛حتی اگر همهی التماسهایم را نادیده بگیری...هنوز هم تو را الرحمن الراحمین میدانم؛حتی اگر سخت بگیری...هنوز هم تو همان خدایی! اما من...نگذار که از دست بروم عزیز دلم😍من امیدم به توست...برای دلم امن یجیب بخوان!امن یجیب بخوان تا آرام شود این مضطرب...تا آرام گیرد این قلب نا آرام من...♥️❤️❤️،یادمان باشد که ما خون دادهایم🇮🇷یک بیابان مرد مجنون دادهایم🇮🇷یادمان باشد پیام آفتاب🇮🇷دست نااهلان نیفتد انقلاب🇮🇷