دقیقا ۹ الی۱۰سال پیش اوایل راننده شدنم داشتم از خیابون رد میشدم (شوهرم وخواهر انترم هم تو ماشینم بودن) یکدفعه یه آقایی از جدول وسط خیابون از لا درختا سر دستم اومد ترمز کردم و شوهرم هم عصبانی شد وجو گرفتش که چرا حواست نیس حتی دراومد گفت یارو اخته شد از ترس و ماشینو ازم گرفت وبماند که بعد ازون هم دیگه از بس داد وبیداد الکی میکرد فرمونو بوسیدم گذاشتم کنار...........امشب از خونه یکی از اقوام میومدیم وهمین خواهر م هم گفت منم جایی برسونید و تو راه شوهرم دور فلکه نزدیک شد سمت چپش نگاه میکرد که دوچرخه از سمت راست اومد ومن خیلی آروم بهش اشاره دادم گفتم دوچرخه بپا اونم خیلی آروم ترمز گرفت نه هول بود نه چیزی ،بعد با حالت غضب وعصبانیت بهم چند ثانیه چپ چپ نگاه کرد که چرا گفتم یعنی هول میکنی......خلاصه بعد از چشم غره آقا من چون خواهرم تو ماشین بود بحث نکردم چون رابطه چندان خوبی بخاطر حسادتاش و رفتاراش نداریم....بعد خواهرم میگه یادته خودت داشتی رانندگی میکردی آقایی که اومد از جلو ماشینت رد بشه اون راهشو انحراف داد وتو هم هول شدی افتادی دنبالش من گفتم نه از بین جدول اومد منم زدم رو ترمز اصلا دست راست من ماشینا رد میشدن دست چپم هم که جدول بود چطور افتادم دنبالش وبعد شوهر عوضی میگه آره آره راست میگه افتادی دنبالش ....حالا این قضیه مال ۱۰سال پیش که اصلا شوهرم وهمینطور خواهرم بهشون بگی ظهر ناهار چی خوردی یادشون نیس بعد