سلام.مادرشوهرم طبقه پایین تنهاست یه زمانی مامیرفتیم پیشش اصلابه مارونمیدادهیچ خوراکی واسه خونه نمیخریداخه اول قرارگزاشتیم خوراکمون باهم باشه خودش هیچی نمیخریدماهم چیزی میخریدم لب نمیزدغرمیزدانقدراذیت کردفرارکردیم الان چندنوه دختری چندتانوه پسری میاره خونه ازصب تاشب ازشب تاصبح بالاپایین میپرن دادمیزن اصلااسایش نداریم من بچه ندارم وقتی من میرفتم همش میخابیددرازمیکشیدمیگفت من پیرم الان ازصب تاشب عین برق کارمیکنه تازه پیش من وسواسی هم بودالان خونش عین زباله دانه کاری نداره همه چی هم میخره تویه وعده میگن دوجورغذامیپزه من بودم نیم روهم درست نمیکرد.دعاکنین ازاینجابرم خیلی خستم .ممنونم
حسودی نوه ها رو نکن
نوشتی فرار کردیم ؟ فکر کردم خونه جدا گرفتید
ان شا الله که بری فقط حواست باشه روو به اون نوه ها ندی که پاشون به خونه‌ت باز بشه
شما که خونتون جداست چیکار به کارش داری؟؟؟؟
زندگی خودتو بکن بیخیالش باش
خداتو‌شکر کن که طبقه پایین هستن اگر رو سرت بودن چی
زیاد هم مقایسه نکن
خب قطعا نوه هاشو بیشتر از عروس دوست داره که کاملا هم طبیعیه
ان‌شاءالله به زودی مستقل میشی
وا بنده خدا پیرزن خب تنهاس نوه هاش میان عشق ميکنه همه مامان بزرگا برای نوه هاشون هنه کار میکنن و ذوق دارن
اختیار خونه شون دست خودشون هست
با شما راحت نبودن ولی با نوه ها راحت هستن و عجیب نیست
مادر شوهر من هم برای نوه ها همینطور هستن
این یک قاعده س
که نباید عروس و مادر شوهر کنار هم باشند
چون دو نفر از دو نسل متفاوت و با دیدگاه های کاملا متفاوت اگر کنار هم قرار بگیرن حتما کدوریت و مشکل به وجود میاد
شما هم هرچه زود تر شرایطی فراهم کنید تا از همسایگی مادر شوهرتون در بیاین
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
24 ثانیه پیش
24 ثانیه پیش
25 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
