2777
2789

سلام دوستان لطفا اگه میشه ی صلوات یا حمد یا چیزی بخونین برام ک پولایی ک ازمون کلاهبرداری کردن بهمون برگرده 🌺


و قسم میخورم داستان کاملا بر اساس واقعیته اگه میخایین بگین دروغه و برای پر بازدیدیه لطفا نیاین ما مدت ها با این موضوع دست و پنجه نرم کردیم (چیز خاصی توی پربازدیدی نیست) اعصابم خراب میشه وقتی میگن الکیه

مدت زیادیه با خودم کلنجار میرم مطرح کنم این موضوع رو یا نه


پیام هامو لایک نکنین خاهشاا ک اعلاناتی ک برام میاد زیاد نشه🌺🌺🌺


همه چیز از قبل تایپ شده تند تند میذارم

کلیات موضوع رو میگم اگر وارد جزییات بشم ب چنتا تاپیک بزرگ نیازه

لطفا بی احترامی نکنین

اگه جواب پیامی رو ندادم بدونین حجم پیاما خیلی زیاده

پس پیام الکی نذارین و لایک نکنین عزیزای من💋

یکی از اطرافیانی ک میشناسمش و نسبت خاصی باهم نداریم

در زمان مجردیش ب ی نفر علاقه مند میشه

متاسفانه پدرش اجازه ازدواج با اون رو بهش نمیده پسره خیلی خانواده دار و خوب بوده

اما وصلت سر نمیگیره

پدرش مجبورش میکنه با یکی از عموزاده های خودشون ازدواج کنه و دختر رو ( سمیه) ب زور ب عقد عمو زاده اش( رسول) درش میارن و همیشه سمیه مینالید ک از زندگیم راضی نیستم سمیه ب شدت خوشگل و سفیدو...

شوهرش ظاهر خوبی در حد سمیه نداشت علاوه بر این ب شدت شکاک و بددل و بد دهن و... همه ی صفت های بد رو داشت

سمیه و رسول ۳ تا بچه داشتن ک ب ترتیب ۱۲ و ۱۰ و ۶ ساله بودن( این قضیه برای ۶ سال پیشه) و الان بچه ها بزرگ شدن دو تا دختر و یک پسر

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

اینارو ما با چشم های خودمون دیدیم بچه ها ک اینقد با قاطعیت تعریف میکنم


سمیه ب رسول خیانت کرد چونکه رسول اصلا ن محبتی داشت و ن چیزی جوریکه ماهم از رسول چندشمون میشد مثلا حتی ب برق ناخن هم گیر میداد باید چادری بودن خانواده اش ولی مذهبی نبودن

حق خیابون رفتن نداشتن خودش خرید میکرد و مدرسه و خرید عید و همه با خودش بود

خیلی بد دل بود حتی ب دختراش

بلایک کامل گفتی

همینجوریش یه شهر بام بَده..تو سمت من باش عذابم نده💔🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶      یکروز بالاخره آخرین کسی که تو رو میشناسه میمیره! و خاطرت برای همیشه فراموش میشه....! پس از زندگیت لذت ببر❣️

گذشت و سمیه ب رسول خیانت کرد تقریبا ۶ یا ۷ سال پیش

با پسری ب اسم میلاد ک فقط ظاهر خوبی داشت بی پول و بی خونه و بی ماشین و..


در عوض خیلی همو دوس داشتن شدیدا

نمیدونم چ مدتی اینا باهم بودن در این حد میدونم ک باهم رابطه جنسی و... داشتن و تولد بازی میکردن براهم و سمیه شوهرش ک سرکار بوده در خونه رو رو بچه ها قفل میکرده و میرفته با میلاد یا خاب آور میداده ب بچه ها میلاد رو میورده خونه و خلاصه ...جوری ‌ک یکی دوتا از همسایه ها متوجه میشه


و هیچوقت هم مچش گیر نشد برای رسول


تا ی رووووووز ک میلاد میاد پیش سمیه و بچه هاش هم مدرسه ان اینا توی خونه تنهان

همسایه زنگ میزنه ب رسول و میگه بیا ک زنت و...

بعدم میره تو کوچه داد و هوار راه میندازه همسایشون قبل از این ک شوهره برسه( با این همسایه خصومت قبلی داشتن چندین سال پیش و از عمد این کارو کرده تلافی کنه)

همه جم میشن سمیه و میلادم داخل خونه ان

سمیه ب زور از خونه میاد بیرون و میگه دزد اومده و فلان و کمک کنید توی همین حین ک مردم حواسشون ب سمیه است میلاد فرار میکنه و نمیتونن بگیرنش و این نقشه ای بوده ک خودشون باهم سریع ریخته بودن سمیه حواس بقیرو پرت کنه تا اون فرار کنه


رسولم ک میرسه زنش هی میگه برا دزدی بوده همسایه دروغ میگه و ....

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز