کاش بمیره که راحت از این زندگی لعنتی دل بکنم کاش بمیره بچه هامو بردارم برم بگم ایها الناس شوهرم مرد راحت شدیم بخدا خسته شدم از وجودش از کاراش از خسیسی هاش از دیکتاتور بودنش تا کی خدا میخاد بشین این همه ظلمی که به مامیشه نگاه کنه سرنهار بودیم بچه ها چندبار گفتن اب منم بلندشدم اب دادم بهشون بعد میگه لعنت به بچه زیاد گفتم خودت موقع عشق وحال که یادت میره بعدشم این بچه ها مقصرنیستن اینقد زر زد که نذاشت نهار هم بخوریم ۴تابچه داریم دوتابچه های همسرم هستن گفتم برو اون لوله لعنتی رو ببند که بچه دارنشیم همش اعصاب منو خورد کرد همش سر سفره که میشه گیر میده به بچه ها منم گفتم باهمه نداریت ساختیم حالا ماچیزی نمی گیم تو زر میزنی یه عالمه دعوا کردیم اون رفت سرکار اشک منو درآورد الهی که خدا نابودش کنه خیلی دلم گرفته از این زندگی