زنعموم چناني بهمون محبت ميكنه كه نگم حتي عموم باهامون قهر بود اما اون و مادرم بهم سر ميزدن
واقعا ادم با محبتيه متقابلا مادرم
فكر كن پسر عموم ميخاس بره خدمت مامانم نذر اش كرد براش
يا من چون عموم عروسيم نيومد و قهر بود البته زنعموم اومد عيد نرفتم خونش ولي هر سال برا من شيرني كه خودش ميپزه رو ميفرسته
ولي صد حيف و صد حيف
جاري من انگار بچمو كه ميبينه دشمنشو ديده
حالا بچه من ارومه مودبه
كلا نميتونه ببينتش دست خودش نيست
و برادرشوهرمم از زنش پيروي كرده
ولي من محبتمو از بچش دريغ نميكنم
يعني چند تا تايپيك زدم بخون ببين رفتارش چطوريه
باز خوبه عروس شما كلا خنثي هست