دوستان حالا که خبر خونه دارشدن مون رو گذاشتم اجازه میخوام چندتا نکته رو بگم برای شما مهربون ها
قبلا گفتم من ۵ ساله ازدواج کردم و تو این ۵ سال ۳ بار اسباب کشی کردم که واقعا سخت بود
اما در عوض ۲ تا سفر خارجی و حداقل ۶ تا داخلی داشتم( یعنی حداقل سالی یک سفر خوب داشتیم).زایمانم رو تو یکی از بهترین بیمارستان های خصوصی شهری که ۳۰۰،۴۰۰ کیلومتر هم با ما فاصله داشت انجام دادم و واقعا ارزشش رو داشت.
میخوام بگم با اینکه مستاجر بودم و به شدت روی خونه خریدن تمرکز داشتم اما سعی کردم از مسیر لذت ببرم و به خدا گفتم میدونم وقتش که برسه همه چی رو درست میکنی...
توی این ۵ سال هم واقعا کوچیک شدن سفره خودمون و مردم رو کاملا درک کردم و میدونم اکثرا از نظر اقتصادی توی سختی هستیم اما وقتی فکر میکنم خدا هوامون رو داره دلم گرم میشه....
همسرم بارها خواست بره سراغ شغل دوم من مخالف بودم چون کارش واقعا سنگینه.و دلم نمیخواست بیشتر از این از هم دور باشیم.میترسیدم به خودم بیام ببینم خونه دارم اما این چند سال زندگی نکردیم
خواهرای گلم.من از خیلی از شماها کم سن و سال تر هستم اما چون این تایپیک اقتصادی هست مبادا بیفتیم رو دور جمع کردن و جمع کردن و جمع کردن یهو ببینیم لذت نبردیم.چون واقعا چشم و دل آدمیزاد سیری نداره.
و اینکه هرگز هرگز هرگز خودتون رو با کسی مقایسه نکنید و از آدما بت نسازید ،شرایط زندگی هرکس ، خودش ، همسرش ، شهرش محیطش متفاوته...
احساس ناکافی بودن نکنید از اینکه مثلا من میگم بعد ۵ سال خونه خریدم ولی شما بعد ۸ سال نخریدی ....شما که نمیدونی حقوق همسرم چقدره..یا به واسطه کارش چقدر مزایا و پاداش و بن خرید و ...میگیره یا خانواده هامون چقدر کمک حالمون هستن...یا خیلی چیزای دیگه...
فقط خواستم بگم هدف مهمه اما از مسیر هم لذت ببرید معلوم نیست تا کی فرصت زندگی داریم....