عزیزم. یه چیزی بگم که یکم آ روم بشین. من ۲۷ساله ازدواج کردم سال سوم زندگیمون. بود که به خونه ای اجاره کرده بودیم. سال خونه سر اومده بود. نداشتیم. خونه رو تخلیه. میکردیم. من قبض ها رو پرداخت کرده بودم. داشتم می‌بردم. در خونه صاحبخانه که. دوتا چهارراه با ما فاصله داشتن. یهو که وارد کوچه شدم. اینقدر کوچه قشنگ بود درخت‌ها همه سبز. بارون زده بود. که همونجا تو دلم گفتم. خدایا. چی میشه ماهم تو همین کوچه بتونیم خونه بخریم. گذشت تا ده سال بعد اون ماجرا. دقیقا تو همون کوچه. خونه خریدیم و با صاحبخانه. قدیممون هم همسایه شدیم. هرروز هم همو میبینیم حالا انشالله خدا به آه دلت نگاه کنه. یه خونه ۴۰متری. که سهل. یه خونه ۱۴۰متری بهت بده. ماجرای خودم رو گفتم. که. همیشه امید داشته باشیم به رحمت خدا
اخی اره دیگه مدل شما منطقی تره و روش ما احساسی تر😁
والبته که حتما کار شما درست تره ولی خب گفتم متاسفانه یا خوشبختانه ما از هم توقع داریم هم یه جاهایی هم خوبه و هم بد به قول شما🤭
با همه ی این شرایط الهی که خدا همه ی عزیزانمون رو برای همه مون حفظ کنه 🧡
سلام عزیزم
ممنون از صحبت های قشنگت
ولی من خودم خونه داشتم و صرفا این خرید جهت سرمایه گذاری برای اینده ی بچم بود
من خونه ی خودمو رهن دادم 105گرم طلای گرمی 3300 فروختم وکلی هم وام و قرض کردم تا شد یه اپارتمان صفر بردارم
این اپارتمان به نسبت خونه ی خودم خیلی کوچیکتره و من الان یکسال هس که با بدهی دست و پنجه نرم میکنم و خونه رشد چندانی نداشته
من خیلی بی خودی چنین تصمیمی رو گرفتم و زودتر از همه پشیمون شدم ولی دیگه کار از کار گذشته بود
حالا با مشورت خیلی دوستان نی نی سایتی تصمیم گرفتم که دیگه غم وغصه رو بزارم کنار و تا رشد خونه صبر کنم
و طلا رو سوت سوت و گرم گرم برگردونم
انشاالله که خداوند کمک کنه تا بتونم حداقل مقداری از طلاها رو برگردونم و دوباره سرپابشم .
ممنون از شما دوست عزیز 🌹
نه عزیزم من خونه خودمودادم رهن و همچنین 105گرم طلا ی 3300و کلی وام و قرض تونستم خونه دوم رو به نیت سرمایه گذاری برای بچم یه آپارتمان صفر بخرم
والان با توجه به اینکه طلا4برابر رشد کرده خونم رشد چندانی نداشته
و اینکه من چون خونه خودمو رهن دادم الان مجبوری داخل این خونه ساکنم که خیلی از خونه اولم کوچیکتره
سلام معصومه جون الان که دارم برات مینویسم خیلی ناراحتم وگریه ام گرفته گفته بودم که برا خرید خونه ام از خواهرم۵۰ میلیون قرض کردم که اونم با کلی خواهش والتماس ازش گرفتم حالا ده روز پیش ۱۰ میلیونش رو بهش دادم قرار شد باقیش رو همینطور پرداخت کنم خواهرم وضع مالی خوبی دارن دوتا ماشین خوب دارن دوتا خونه خوب داره کلی طلا داره خدا بیشتر بهش بده حالا ازمن بقیه ی پولش رو میخواد من هم واقعا ندارم فقط ۲ گرم سکه پارسیان برام مونده که اون هم برای پس اندازهای جشن تولد پسرمه حالا موندم چکار کنم ۱۰ تومن دو روز پیش شوهرم وام گرفت که متاسفانه ماشینمون خراب شد و۸ونیم خرجش شد چکار کنم با این هزینه های ناگهانی الان هم خیلی قرض وبدهی دارم با ۲۵ تومن حقوق اگه میشه راهنماییم کن وام ویپاد هم تازه برنامه شو نصب کردم وهنوز کارتش برام در خونه نیومده خیلی گرفتارم دوست ندارم پول نزول کنم بدم بهش ولی چاره ندارم خدا کمکم کنه راهنماییم کن چکار کنم
امیدوارم که بحق حضرت زهرا این حرفتون درست از آب در بیاد تا کمی این دل من آروم بگیره بخاطر طلاهای قشنگم طلاهای عزیزم طلاهای مهربونم چی بگم داره دود از سرم بلند میشه خدا لعنت کنه باعث وبانیش رو که باعث شد من طلاهایی رو که بیست سال با زحمت جمع کرده بودم بفروشم و برم زیر قرض و خونه ۱۰ سال ساخت بدون آسانسور طبفه سوم بخرم
عزیزم شما از معصومه جون کمک خواستین ولی نظر من اینه شما اون دو گرم پارسیان رو بفروش بدهی خواهرتو بده
نزول خیلی بده برکت مال رو می‌بره و واقعا انرژی منفی میاره
خدا بخواد هزینه تولد پسرتون جور میشه نشد هم واقعا اونقدر مهم نیست که خودتون رو اذیت کنید یا اینکه ارزش نداره به هر قیمتی مثل نزول اون دو گرم پارسیان رو نگه دارید
انشالله خدا چاره سازمیشه براتون
سلام به همگی 🥰🥰
امروز قرار شد با همسرم بریم میدون میوه و تره بار
سالها بود نرفته بودیم و اکثرا خرید روزانه ی میوه و تره بار رو همسرم انجام میده و خداروشکر دستشم به کم نمیره
و میدونم که اگه توی این قسمت بتونم خرید رو به دست بگیرم میتونم کلی مانور بدم😄
من تحت تاثیر تاپیک به همسرم گفتم دوست دارم برم میدان تره بار و رفتیم
خییییلی تجربه خوبی بود 😍😍
دیدن مردم شهرم توی این شرایط که همه دارن خرید میکنن و روزی پاکیزه میبرن سر سفره شون دلم رو گرررم کرد
هوای مرطوب میدون تره بار
عطر نارنگی
عطر سبزی تازه
صدای همهمه ی مردم شهرم
صدای میوه فروشی که فریاد می‌زد امشب دیوووونه شدم همه رقم میوه رو میدم ۳۰هزااار😍😍بدو بیا اینور بازار ...
همه و همه دلم رو گرم میکرد اینقدر که میخواستم وسط بازار بشینم و از خوشی گریه کنم😅😂
همش توی دلم میگفتم خدایا به مردم کشورم برکت بده
هیچ مردی رو شرمنده زن و بچش نکن
الهی که تمام زن و شوهرا دست در دست بیان و از نعمت های حلال تو ببرن خونه شون
الهی که همه فروشنده ها امشب با خوشحالی از فروش عااالی سر به بالشت بذارن 🥹🧡
خیلی خوشحالم که رفتم میدون تره بار
واقعا دیدن این همه شور و همهمه حالم رو خوب کرد
اما مهم تر از همه اینها چیزی که برام از همه باارزش تر بود حضور همسرم کنارم بود
همینطور که از میون جمعیت رد می‌شدیم انگار تمام خاطرات ۱۳ سال زندگی مشترکمون میومد جلوی چشمم
برگشتم به سال اول ازدواجمون که دوتا جوون کم سن و سال بودیم
همسرم بعد از اداره میرفت مسافر کشی که پول دربیاره و شب میومد دنبالم باهم میرفتیم بازار میوه و تره بار🥹🧡
اونجا هم دست همدیگه رو می‌گرفتیم با کلی هیجان برای خونه خرید میکردیم
یادمه اون زمان کل خریدمون میشد ۱۳ هزار تومن و با همون ۱۳ هزار تومن کل یخچال مون برای یک هفته پر میشد😅
امشب که همسرم رو کنارم داشتم ایمان آوردم که حضورش برام از همه چیز توی این دنیا باارزش تره
تمام این سالها تلاش کردنش ،از خودش مایه گذاشتنش
همراه هم بودنمون توی روزای سختی
مستقل بودنمون توی اوج مشکلات
همه و همه برام یادآوری شد
و مصمم تر شدم که محکم تر و دلسوزانه تر نگه دار زندگیم باشم
بیشتر حواسم به زندگیم باشه
بیشتر و بهتر از همسرم و بچه هام حمایت کنم و بیشتر دل به زندگیم بدم ...
خونه و هزارتا ماشین میشه خرید وقتی که پشت هم باشیم و دلسوزانه کنار هم زندگی کنیم
اما حقیقتا این بازار رفتنمون دستاورد اقتصادی نداشت 😅🫠
چون همسرم از اولین غرفه ای که می‌رسید خرید میکرد و اصلا نمیپرسید قیمت چنده منم نمیخواستم حساسش کنم فقط بهونه می‌آوردم که بریم یه جایی که کیفیتش،بیشتر باشه😂🤷♀️
در حقیقت میخواستم شرایط رو بسنجم و ببینم قیمتا چجوریه برای هفته های بعد
خدا به همه ی مردها جیب پر پول بده انشالله
من توی خرید امشب به عنوان اولین تجربه دخالتی نکردم
و فقط باهمسرم همراهی کردم و زیرپوستی شرایط رو سنجیدم😂😂
موز خریدیم ۲ کیلو کیلویی ۱۰۰ نمیدونم شهر شما قیمت چنده ولی شهر ما مغازه ها موز رو میدن ۲۰۰
۳ کیلو نارنگی
۲ کیلو انار
۳ کیلو سیب زمینی
۲ کیلو پیاز
۲ کیلو سبزی خورشت
یه بطری آبلیموی طبیعی هم همسرم خرید
البته من کارت پولیمون رو همراهم نبرده بودم
و از کارت شخصی همسرم خرید کردیم
که بودجه ش محدود بود
اما من تیر خلاص رو زدم و از همسرم پرسیدم چقدر مانده حساب داری ؟گفت ۱۲۰
منم رفتم برای حسن ختام ۱۰۰هزار لوبیا چیتی خریدم که اندازه یه کف دست شد😅😂که البته برای یک وعده قرمه سبزیمون کافیه😅😚
خلاصه اینکه با اینکه بی برنامه رفتیم ولی کلی حال منو و همسرم خوب شد و آخر سر هم همسرم گفت از این به بعد هر هفته میرم اسنپ کار میکنم و پولش رو میدم که از میدون خرید کنی😅🧡
تجربه امروزم اقتصادی نبود خودم میدونم🤭🤤
شبتون بخیر 🧡
عزیزم حالا معصومه جان میاد برات کامل توضیح میده
خونه اول توی اطراف شهر ساختن شیش سالم طول کشید تا ساخته شد .
ولی از روز اول معصومه عزیز مخارج گرفت به دست و خودش هم نشست پشت قالی و تمام پولی دستش میومد.حالا طلا می‌خرید یا اون موقعی که زمین خریدن خونه میساختن.
عزیزم شما اول باید به فکر شوهر و بچه های خودت باشی نه دیگران .
هنوزم دیر نیست .از الان شروع کن .ذره ذره پس انداز کن .برنامه بچین .راه سختی در پیش داری .
خودم لباس برای خودم و شوهرم حذف کردم برای بچه ها هم محدود میخریدیم .غذای بیرون .مسافرت و مهمون و مهمانی رفتن تعطیل
چند سال تمام نمیزاشتم غذا اسراف بشه .ولی از نظر تغذیه ای هواسم به خودمون بود ولی دور ریز نداشتیم .
یکبار توی همین چند سال خونه خواهرم یک مجلسی بود که باید میرفتیم نمیشد نریم‌یادمه وقتی رفتم دیدم همه شیک و پیک نشستن فقط منو و شوهرم چقدر لباسامون خوب نبود .بعد اون موقع بچه ام شیر خوار بود دیگه بچم گرسنه بود رفتم به بچم شیر بدم توی اتاق همون توی اتاق بغض چند ساله ام شکست و گریه کردم اصلا دست خودم نبود همینجور اشکام سرازیر میشدن .با خودم میگفتم یعنی خدا لازمه ما اینقدر سختی بکشیم اینقدر جلوی جمع خجالت بکشیم تا صاحب خونه بشیم .دیگه خواهرم اومد داخل دید گریه میکنم گفت چی شده من بچم‌بهانه آوردم که شیر نمیخوره من ناراحت شدم .میخوام بگم هیچکس از دل هیچکس خبر نداره. .تا خونه دار شدیم واقعا راحت شدیم شبی نیست خدا شکر نکنم .تمام اون سختی ها و طعنه ها اومد و گذشت .
برای من شده برای شما هم میشه فقط باید مدل زندگیت عوض کنی .باید قید خیلی چیزها بزنی .بعد در اوج ناامیدی یک دفعه دری باز میشه که خودت باورت نمیشه .
.وام بردار طلا بخر
پس انداز کن طلا بخر .موفق باشی .
