دقیقا منم به خرید عمده خیلی معتقدم و یه زمانی سلطان خرید عمده بودم :) هنوزم خرید عمده زیاد دارم ؛ خونه قبلیم جا نداشت، نمیتونستم زیاد خرید کنم ...
البته چون خودم و بچه ها کالابرگ داریم ، باهاش حبوبات میخرم ، دیگه یک جا نخریدم .... ؛ یا هم بن خرید بدن با اون بخرم برا همین مثل قبل یکجا خرید نمیکنم ولی یه مقدار زیاد از شوینده بهداشتی احتکار دارم .... این موقع از سال که خرجش چند برابر عید ... خیلی خرید زیاد ... گردو عسل لیمو خرما کنجد روغن زیتون و به زودی برنج رب خونگی هم که خیلی فریز دارم ، بیمه ماشینمون هم به زودی میرسه که تمام قسط هست ....
از طرفی میدونم قیمت مواد غذایی خیلی میخواد بالا بره ، تو فکرم یه حرکتی بزنم ولی خرید لباس هم داریم .... در آستانه ی هدف بعدیم برا خرید زمین مورد نظرمم هستم که بالا رفتن طلا همه ی طلاهای نازنینم رو بفروشم .....
نشستم یه حساب کتاب حسابی کردم ، تو دفتر یادداشت گوشیم ، لیست
فیش حقوق
درآمد ها
درآمدهایی که در طول سال یکی دوبار بدن یا ممکنه پرداختش نوسان داشته باشه (این مورد رو برا خرج کرد و هیچ چیز روش حساب باز نکردم که تو موقع خودش ، مناسب اون موقع هزینه شه یا هم طلا بخرم )
هزینه ها
هزینه های موقت
اقساطی که قرار آزاد شه
اقساطی که میخواد اضافه شه
لیست کل وام هامون با مبلغ و زمان اتمام
لیست مناسبتی ها ...
با گرفتن وام های جدید بازم کم نمیاریم و راحت رد می کنیم ولی بازم عاشق خرید عمده م که فعلا براش بودجه ندارم ولی بهترین ایده س ...
فعلا پول اضافه ای اومد ، باید برا خرید زمین کنار بذارم و گرنه اگه میتونستم همین الان ، لیست خرید مواد غذایی و خوراکی عیدمون رو تهیه میکردم میذاشتم کنار جز گوشت و مرغ و ...
وقتی خرید عمده داشته باشی هم از تورم جلویی هم اینکه میتونی راحت وام برداری ،من با همین روش ، یه بحران بیکاری رو به راحتی رد کردم .... احسنت به پیشنهاد شما
بالایی سفارش از گالری ساعتچی ،پایینی خرید حضوری،ببشترش سهم شما عزیزان
سلام دوست جونیا خوبین 😍
6ماهه اول سال من
✔️ درست کردن دندونای خودم و همسرم
*یه عمل که تقریبا 8سال بود دنبالش بودم و هربار به بن بست میخورد به طور معجزه ای در عرض یک هفته به بهترین شکل ممکن انجام شد
* در راستای کار همسرم که جزو مشاغل پر خطر بود با حقوق 20 تومن با 13 سال سابقه کار با توکل بر خدا خونمون که یه شهر دیگه بود فروختیم یه کار آزاد راه انداختیم (میدونم دعوام میکنید ولی همش حسرت این کار داشت گفتم عمر کوتاست خدا منو نمیبخشه حسرت به دل بمونه اما ازش قول گرفتم خونمو تا دوسال دیگه بهم برگردونه )
از پول خونه 99 ملیون 11 گرم طلا خریدم گرمی 9 تومن از قبل هم 17گرم داشتم کلا 28 گرم طلا دارم انشاالله کم کم میخرم بتونم خونم از دوباره بخرم (شما لطفا دعام کنید 😢)
در راستای پس انداز بچه‌هام خودم میبرم مدرسه میارم تازه با ترس لرز میشینم پشت ماشین انشاالله راه بیفتم چند ساله گواهینامه دارم پول سرویس بخوام بدم حداقل 3 ملیون ماهی میشد...
لوازم تحریر بچها تابستون هر ماه چندتا تیکه خریدم حتی کیف فقط فرم کفش خریدم کفش با دوستم رفتم یه بازار محلی کفشا جنس عالی با دوستم واسه خودمون بچها 6 جفت از یه فروشنده خریدیم کلی تخفیف داد
لباس ورزشی میخواستن بچها رفتم یه فروشگاه بزرگ ست ورزشی با سایز بندی 1200 به بالا بود که یه رگال تک سایز ها با همون جنس 650 تومنی گذاشته بودن که با دقت گشتم اندازه بچها پیدا کردم دوتا ست شد 1300 که 50 تخفیف داد 1250 خریدم
تمام هدفم پس اندازه بتونم از دوباره خونم بخرم..
مثل منی شما هر چیزی فریز میکنم بعدا میریزمش میره ...همون بهتر که فریز نکنم اینجوری حیف و میل میشه...
من حتی نون رو هم تو نایلون میذارن دوست ندارم و بوش رو خوشم نمیاد برای نون یه باکس در دار خریدم از برند لیمون اون رو توش نون میذارم که درش خوب کیپ بشه و میدونم که بو نمیگیره... وگرنه فریزر من هیچی توش نیست جز همون مرغ و گوشت و ماهی که خب همه میذارن توی فریزر دیگه...با سبزی قورمه سبزی و لوبیا....
فکر کردم من فقط از پر کردن فریزر جا موندم که ددیم نه خدا رو شکر جامونده زیاد داریم خخخ
باید حتما روغن اش کمتر باشه که اصلا روغنی طور نباشه چون اگر خیلی روغنی باشه خشک نمیشه و خراب میشه
باید بعد از اینکه اب سبزی کشیده شد زیر تابه کم باشه تا با روغن کم قشنگ نیمه خشک و در عین حال سرخ بشه
من زمستون ها بعد سرخ کردن میزارم روی بخاری و یک روزه خشک میشه ولی وقت هایی که بخاری نیست میزارم توی اتاق و روش پنکه روشن میکنم
و داخل شیشه یا ظرف پلاستیکی درب دار داخل کابینت نگه داری میکنم
صندوق های طلا بورس برای من تنها آپشن امکان پذیر و مطمئن برای سرمایه گذاری و نوسان گیری از طلا بود
اولا اینکه هر موقع که دوست داشته باشم امکان خرید سهام و فروشش هست البته تو ساعت های مجاز بازار و وقتی بفروشی یک روز کاری بعد به حسابت واریز میشه
دوما نسبت به سرمایه گذاری های دیگه برای من میسر تر بود طوری که مثلا من بخوام طلا فیزیکی یا آب شده بخرم نیاز به سرمایه بیشتری دارم ، خب الان طلا شده گرمی ۱۰ تومن و من دانشجوام فعلا و امکان هزینه این مقدار رو در یک نوبت ندارم
یا مثلا در مورد گوی های طلا و سکه های پارسیان شنیده بودم اجرت و احتمال تقلبی بودن شون بالاست و باید از جای مطمئن خرید کرد که با توجه به عدم شناخت و مشغله های فکری دیگه این هم برام ممکن نبود
ولی خب خیلی علاقه داشتم پولم یه جای امن بمونه و الان هر چقدر بتونم پس انداز و به جاش سهام میخرم
توی یوتیوب و اطلاعیه های کارگزاری ها هم اطلاعات خوبی هست که میتونی یه نگاه بهشون بندازی و با توجه به شرایطتت بهترین تصمیم رو بگیری عزیزم
ای جان
خوشحالم که یه لحظه بهش فکر کردی
واقعیتش هم همینه عزیزم . شاید فکر کنی شعار گونه باشه ولی یادمه یکی از دوستان تو همین تاپیک اوایل چیز جالبی نوشته بودند ..در مورد معنا درمانی و اینکه این معنا هست که باعث میشه ادمها از شرایط دشوار عبور کنند. حقیقتش اگر ادمها معنایی برای زندگی نداشته باشند با دشواری و یاس روبرو میشن ...معنا حتما نباید چیز فوق العادهو عجیب غریبی باشه...میتونه کمک یک معلم به شاگردانش باشه...میتونه کشیدن یه نقاشی باشه ، خندیدن و قدم زدن مادر با کودکش باشه، لبخند زدن و عشق دادن به همسرش باشه... اون پیام دوستمون راستش برای منم تلنگر بزرگی بود و هر وقت تو پیچ و خم زندگی کم میارم به این فکر میکنم که معنای زندگیم چی هست و برای چی زنده هستم و برای چه چیزهایی باید ادامه بدم... حالا من مثلا فرزند ندارم ولی با خودم میگم معنا میتونه لبخند کودکانه خواهر زاده ام باشه که وقتی میرم خونشون اسباب بازی هاشو میاره تا با من بازی کنه..به همین سادگی...یا برای شما که مادری بازی و خنده های از ته دل فرزندتون باشه
ما روزهای سختی رو گذروندیم عزیزم و تاریکی ها و بدی ها هیچ وقت موندگار نبودن همانطور که شادی ها موندگار نبودند...
ما هشت سال تو جنگ بودیم و من خودم بچه جنگم و تمام کودکیم تو جنگ تو مناطق مرکزی ایران زیر موشک و بمباران گذشت... حالا من شاید به عنوان یه کودک حس درستی از اون روزها نداشتم ولی همه پدران و مادران ما روزهای به مراتب سخت تری رو گذروندن...خیلی از اجداد ما شاهد جنگهای طاقت فرسا و سخت و قحطی های مکرر بودند ...بیماری های سخت و لاعلاجی رو در زمان خودشون تجربه کردند، حکومتهاشون تغییر کرده و خیلی ها طبق قانون بقا بلاخره زنده موندن و از سختیها عبور کردند ...باورهای شما رو نمیدونم گلم، ولی خب مثلا من ادم مذهبی نیستم ولی به وجود خدا عمیقا باور دارم ..اینکه حس کنیم یک موجود برتر مراقب ماست و دستهامون رو میگیره خب خیلی ارامش بخشه...حقیقتش وقتی حس کنی تو دنیا تنهایی خیلی ترسناک میشه همه چیز...مثل بچه ای میشی که چادر مادرش رو رها کرده و تو این دنیا گم شده، همینقدر وحشتناک و پر اضطراب ...
راستش من این روزها و بعد اون جنگ مرتب نمازهامو میخونم نه به عنوان یک عبادت که مثلا یک موجود قدرتمند با چوب بالای سرم وایساده تا بخاطر نماز نخوندن و کاهلی منو تنیبه کنه..نه،............!
به عنوان مدیتیشن نمازمو میخونم و سعی میکنم با ارامش و در لحظه باشم و خدا رو حس کنم... زندگی هم همینه عزیزم همین حضور در لحظه
