بچه ها من دوتا جاری دارم یکی بزرگتر و یکی کوجیک تر از خودم تا دوسال پیش که دعوا شد بینمون مشکلی با هم نداشتیم . البته اینک بگم جاری بزرگم خیلی خیلی از همون روز اول تیکه مینداخت بهم جرا دیر ازواج کردم چرا درس خوندم و.... واز اونجایی که من از همه نظر ازش بالاتر بودم سکوت میکردم میذاشتم به خساب ناراختی که در زندگی داره و البته چون ادمی نیستم که بخپامبه خودم رو بگیرم هیچ وقت سعی نکردم که سر جاش بنشونمش تا اینکه خبر کشی کردند و باعث شدند مادر شوهرم هرچی از دهنش درمیاد بهم بگه .بارمدیگر من سکوت کردم الان دیگه خیلی شاخ شدن هرکار میکنم که ببخشمشون نمیتونم . به هر طریقی دلم میخواد زهر خودم رو بریزم بهشون این فکر عذابم میده .
همون انرژی رو بذار رو پیشرفت و زندگی خودت!!!کلا بدترین چیز برای ادم حسود اینه که ببینه بقیه خوشبختن و بهش محل نمیدن!!!
قطعا با وجود شناختي كه ازشون داشتي خودت اشتباه كردي
و خود كرده را تدبير نيست هر اشتباهي يه تاواني داره ديگه
بدیش اینکه خانواده شوهرمم خیلی منو خورد میکنن . جلو من همش از اونا تعریف میکنن سر سفره من میشین میگن غذات اشغاله . با اینکه کارمندم و خودشونم میدونن اگه دو حقوقه نبودیم و بابام بهمون خونه نمیداد الان وضع این پسرشون هم مثل دوتای دیگه بود .اما هیچ وقت تحویلم نگرفتن حتی اون قدر که بچه های دوتاجاریم رو دوست دارن بچه منو دوست ندارن بعد هشت سال زندگی وقتی میرم خونشون من رو این واون صدا میکنن دخترم و دختره اما ااون دوتا جاریم همیشه .....خانم بودند
خدا لعنتشون کنه که اینقدر نفهم هستن
بهترین کار اینه که اصلا نبینشون
محل سگ بهشون نزار
چیزی که عوض داره گله نداره تو هم مثل آدم صداشون نکن
به نظر من بهترين كار سگ محليه
اصلا نبينشون
كلاس بذار
با بي تفاوتي زير پا له شون كن
خب چرا خودت و همسرت اجازه بی احترامی به خودتون و بچه تون رو میدید؟ چه وضع صدا کردن آدمها است؟ حتما بقیه باهاشون برخورد جدی کردن که مجبورن احترامشون رو ظاهرا حفظ کنن
یه مدت رفت و امدت رو کم کن منظورم با ادمایی که اذیتت کردن بعد بچسب به زندگیت سعی کن پیشرفت کنی اونا خوشی تو رو ببینن باور کن میترکن فقط همیشه خودتو شاد و خوشحال نشون بده اصلا زیاد خونشون نرو برو خونه کسایی که بهت انرژی مثبت میدن.
همسرت مگه اين حركتا رو نميبينه بره آدمشون كنه
نمیدونم اون پسر بزرگه اینم کوچیکه همه زندگیشون برای اوناس فقط بلدن بگن که ما شوهرت رو فرستادیم دانشگاه . واقعا موندم اونجا چکار کردند یا من چمار کردم که این طور با من رفتار میکنن. یه جورایی طلبکارن ازمن .طفلی مامان بابام اب شدن دیگه از دست کارای اینا .پارسال تصادف کردم چند شب بیمارستان بودم هیچ کدوم نیومدن فقط جاریم اومد اونم همش لبخند میزد انگار لذت میبرد از درد کشیدنم اون زمانکه قهر بودیم باهام تا جایی ر تابلو میخندید که دوستامم که تخت کنارم بودند به حرف اومدن گه چرا این طوری رفتار میکنه چهارماه مرخصی داشتم یه ماهش خونه مامانم بودم اصلا به روی خودشون نیاوردن
چون شما رو بالاتر ميبينند حس حسادت شديدي نسبت بهت دارن. حسادت هم درمان نداره. حتماً ازشون فاصله بگير . از خودت و زندگي ات و بچه ات هم هيچ اطلاعاتي بهشون نده . اگر هم شوهرت اطلاعات ميده حتي لازم شد به اون هم چيزي نگو .
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
53 ثانیه پیش
53 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
