شاید باورت نشه ولی این اخرا میومد همو ببینیم بعلم میکرد دیگه خوشم نمیومد انگار حس روزای اولو نداشتم منو میبدسید تو دهنم میگفتم چرا اصلا شبیه قبل نیست چرا انقده حالم گرفتس با وجود اینکه باهاشم هرچقد سعی میکردم از تایمی که هست استفاده کنم و دلتنگیم رفع شه فایدع نداشتم بیشتر دلم میگرفت هروقتم برمیگشتم از پیشش به خاطر همه انرژی منفیایی که میداد به خلطر همه عداب وجدانم واس خاطر خودم از بس ناامید بود تا چند روز حالم کلا گرفته بود
کل ماجرا هارو که اجی گداشتم کنار هم به خودم گفتم تو چطوری این همه مدت اینا رو دیدی و و متوجه نشدی اصلا چطوری دوم اوردم واقعا دلم واسه خودم سوخت
شاید باور نکنی روزای اول از بس دوسش داشتم تب لرز شدید شده بودم رفتم بیمازستان
نمیدونم واقعا جوابمو چطوزی میخواد بده بابت همه کارایی که کرد من واقعا سعیمو کردم ادیتش نکنم💔💔🙂