من الان هیچ یه سال نیست ازدواج کردم قبلشم با شوهرم چهار سال دوست بودم اما این اخلاقاشو نشون نمیداد الان چون تو به عروسی شوهرم رفته بود غیب شده بود و مجلس مختلط بود و دنبال شوهرم میگشتم وقتیم پیداش شد میگفت میرم با دخترا عکس بگیرم قیافم ناراحت شد نه دعوا کردم نه چیزی اونو کردن علم و شش ماهه نیست شده منم نفقه و مهریموگذاشتم احرا شوهرم
دهن بین
بی اراده در تصمیم گیری
مامانی
و خیلی سادست
بنظرتون درست میشه چیکارش کنم برام مثل یه خوابه سر اینچیزا بخوام طلاق بگیرم ریش سفیدم فرستادم بدتر فکر کردن چه خبره هر دومون تک فرزندیم ببیت و هفت سالمونه من مادرمو نه سالم بود از دست دادم از وقتی ازدواج کردم مادر شوهرم یه دیقم نزاشته تنها بمونیم همشم بی مادریمو زده تو سرم انگار دنبال بهونه بوده