اره والا دروغ نگم. مهربونه البته تا وقتی ک مطابق میلش رفتار بشه وگرنه اون روشو باید دید.
من تاحالا ناراحتش نکردم ولی واقعا دیگه از هر روز در باز کردن و شنیدن حرفای تکراری و از کارای مورد علاقه خودم گذشتن خسته شدم
خب واقعیت رو بگو ،بگو دوست دارم به کارای خودم برسم ،تو خونه ی خودم راحت ترم ،هیچ کجا خونه ی خود آدم نمیشه
من حال شما رو درک میکنم چون یه مدت با خواهر شوهر مجبور بودم به خاطر شرایط زندگی کنم خیلی سخته که همش دو تا چشم دیگه داره نگاهت میکنه یا حتی نمیتونی پاهات رو دراز کنی یا...
ولی خداییش معلومه مادرشوهر خوبی داری احتمالا چون دوستت داره فک میکنه میتونه مث دخترش باهات راحت باشه و اینقد به پر و پات می پیچه چون اگه حس مادرشوهری داشت یه بار بهش نه میگفتی زود به دل میگرفت
عزیزم ب نظر من ک خوبی از خودته ازپستاتت معلومه
یوشیتا فعلا نرفتی سرخونه زندگیت این حرفارو میزنی پس فردا مجبوری هفته ای یه بار بری خونشون و هزاربار دعوتشون کنی مخصوصا که اهل مهمون بازی باشن
فکرشو بکن هستن کسایی ک با خانواده همسر تو یه ساختمونن و هر روز ی مشکل دارن و چش دیدن همدیگه رو ندارن و مدام تیکه و دخالت و دعوا دارن..قدر مادر همسرتو بدون
من هرچی مادرشوهر دیدم انتطار نداشته هربار بری خونش دعوتش کنی
مادرشوهرمن آویزونه منه
والا دیدیم صدبار میرن خونه پدرمادر یکبار دعوتشون میکنن مال ما معاملس باید یر به یر بشه
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
