2777
2789
عنوان

روابط با خانواده همسر

| مشاهده متن کامل بحث + 7127 بازدید | 119 پست
شاید منم تغییر کردم اینده رو نمیدونم ولی اصلا شرایط جذابی بنظر نمیاد امیدوارم تغییر نکنم😕

آره خب شرایط جذابی نیست ولی وقتی یه لحظه خودم و جاشون میزارم و به آینده پسرم فک میکنم پشیمون میشم از بد جنسی کردن 

همه آرزو دارن بچه هاشون بزرگ شن و عروسی کنن من وقتی به این فک میکنم که انشالله پسر یکسالم بزرگ شه و دوماد شه خوشحال میشم اما فکر اینکه بعدش ازم جدا میشه نفسم و میگیره اشکم درمیاد

تنها راهش اینکه از اون خونه بری، بچه که اومد به بهانه بچه بلند شو ، مثلا بگو جام کوچیکه و یا بهانه د ...

آره واقعا ولی اینقد مشکل مالی داریم که پول رهن و اینا نداریم. همش میگم دندون رو جیگر بزارم.

ولی همیشه با خودم میگم خدایا چی میشه هر کسی سر زندگی و خونه خودش باشه و مزاحم دیگران نشه .اگه این مشکل نبود کمی ارامشم بیشتر میشد. واسم دعا کنید بتونین خونه رهن کنبم. خودم تو فکرش هستم ی موقعیت خوب گیر بیاد بحثشو بندازم

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

بعدم خب این همه پسرا خانواده رو میپیچونن خونه مجردی دارن و عشق و حال میکنن خب حالا مثلا با من یه جا ...

خب اونا همونطور که واضحه پیچوندن دیگه یعنی پنهانکاری 

پنهانکاری هم که باید مخفی بمونه دیگه چه دوست دختر و چه چیزای دیگه ولی زن گرفتن رو همه جار میزنن که به بچمون افتخار میکنیم سر و سامون گرفته و سری از تو سرا دراورده برا خودش بعد معمولا اکثر مردا تا نامزد یا عقدن حرف گوش کنن حتی بعد عروسی هم شش ماه تا یک سال اوصاع خوبه ولی بعدش سازای مخالف شروع میشه 

بعدش دیگه در صورتی قبول میکنه که خانوادش نیان خونش که خانواده خانم هم پاشون بریده باشه نه که یک بام و دو هوا باشه اوضاع

آره خب شرایط جذابی نیست ولی وقتی یه لحظه خودم و جاشون میزارم و به آینده پسرم فک میکنم پشیمون میشم از ...

بله اونا چون بدجنس بودن ما تصمیم گرفتیم برا نگهداشتن همدیگه و زندگیمون محدود کنیم رابطشونو. بعدم واقعا اگه من انقد بی شخصیت باشم سرخود برم خونه مردم انقدرم زیاد یا مثلا بی دعوت برا ناهار یا شام طفلی عروسم حق داره کلافه شه اگه جوابمم نده و بی احترامی ببینم نتیجه کار خودمه. ادم تو هر سن و نسبت و سمتی باید خودش شاءن خودشو حفظ کنه

ای مالک! اگر شب هنگام کسی را مشغول گناه دیدی، فردا به آن چشم نگاهش مکن شاید سحر توبه کرده باشد. امام علی (ع)
بله اونا چون بدجنس بودن ما تصمیم گرفتیم برا نگهداشتن همدیگه و زندگیمون محدود کنیم رابطشونو. بعدم واق ...

اگه ظالم باشن که قضیه فرق داره 

خودم زیاد دیدم کسانی که چشم ندارن خوشی عروس رو ببینن اما همه چیزای خوب رو برا دخترشون میخوان 

من منظورم استارتر و رفتار مادرشوهرش نبود اصلا 

اون که معلومه واقعا بی نهایت داره آسایش رو از استارتر میگیره بقول گفتنی زیادی قاطی شده و جدی گرفته نمیذاره عروسش نفس بکشه بیچاره

خب اونا همونطور که واضحه پیچوندن دیگه یعنی پنهانکاری  پنهانکاری هم که باید مخفی بمونه دیگه چه ...


فکر اینجاشم کردم من دوس ندارم با خانواده خودمم زیاد بریم و بیایم بعدم سر اینم باز نامزد منه که خیلی اسرار من میکنه که خانوادتو ببریم فلان جا یا بیان و... من زیر بارش نمیرم. خلاصه بانو کی اینده رو دیده تا الان که این بوده بقیشو بقول شما یه سال بعد ازدواجو که من نمیدونم ولی از اینجا که اون زمانو میبینم برام قابل باور نیست یه روزی مثل شما فکر کنم بهم حق بدید☺

ای مالک! اگر شب هنگام کسی را مشغول گناه دیدی، فردا به آن چشم نگاهش مکن شاید سحر توبه کرده باشد. امام علی (ع)

دوستان ایشون میگه احتیاج به استراحت دارم بعد بهش میگید پاشه بره بیرون بره باشگاه؟!؟ میگه وضع مالیمون خوب نیست میگید از اونجا بلند شو!!!! عزیزم شما حد اقل یسال دو سال با این وضعیت زندگی کردی یعنی اگه بخوای از همین فردا صبح دست بکار بشی عادتشونو عوض کنی دو سال دیگه به نتیجه میرسی پس نگو خستم باید با سیاست رفتار کنی انتظار نداشته باش یبار بگی نمیام بگه خب باشه بای لازمم نیست همیشه نه بیاری باید کم کم پیش بری مثلا شما میگی روزی دوبار حد اقل میری پایین از فردا شرو کن بکنش روزی یابر به هر بهونه ای ک شده مثلا بگو کار دارم میخوام اینکارو انجام بدم مادرجون الان احتیاج ب استراحت دارم درخواستتو خیلی راحت بدون رو در وایسی بگو البته با احترام. دو سه ماه ک گذشت عادت کردن به روزی یبار بکنش دو روزی یبار همینطور.... تا وقتی به ارامش برسی فقط یادت باشه قاطع و با احترام برخورد کن منم دقیقا مث شما بودم با این تفاوت ک تو خونشون بودیم یکی از اتاقاشون صبح زود ما تو رخت خواب بودیم درو وا میکرد بیاین دیگه چقد میخوابین درو قفل میکردیم دعوا ک مگه ما بیشعوریم سرمونو بندازیم بیایم تو ولی بخدا ییارم در نزدن مستقیم درو وا میکردن.و.‌‌‌‌..... الان بعد پنج سال ما تو خونه مستقل از اونا تو محله ی دیگه هستیم و تازه بعد از عید موفق شدیم هفته ای یبار بریم خونشون. درست میشه غصه نخور دوستم 

فکر اینجاشم کردم من دوس ندارم خانواده خودمم زیاد بریم و بیایم بعدم سر اینم باز نامزد منه که خیلی اسر ...

خب بعلللله هر کی یه باورایی داره 

اگه طرفت باهات هم عقیده باشه و باهات کنار بیاد که مشکلی پیش نمیاد موفق باشی دوستم ☺

منم حوصله خیلیا رو ندارم اما بخاطر داشتن خانوادم در کنارم نمیتونم کج خلقی کنم من اگه با نزدیکانم رابطه نداشته باشم انگار تو جهنمم به همین خاطر نمیتونم درو برو فامیل شوهر ببندم شوهر جان شاکی میشه لاقل بقول شما مگه اینکه بخوام خارج کشور زندگی کنم که اونم محاله خخخ

دوستان ایشون میگه احتیاج به استراحت دارم بعد بهش میگید پاشه بره بیرون بره باشگاه؟!؟ میگه وضع مالیمون ...

اره واقعا ب استراحت نیاز دارم قبلا خیلی میرفتم دانشگاه و انواع کلاس ها تو مجردی بیشتر ولی الان دیگه دلم کلاس و اینا نمیخواد. دلم ارامش و سکدت میخواد.

واقعا از راهنماییت ممنونم. باید خودم با سیاست روابطو کم کنم. خصوصا بچه که ب دنیا اومد اونوقت مطمئنم بهانه بچه رو میگیرن که دوس داریم بچه رو ببینیم و اینا ولی اصلااا و به هیچ وجه نمیخوام بچه ک به دنیا اومد از صب تا شب برم پیششون. واقعا باید راه چاره باشم.

ولی شما درس میگی باید کم کم روابطو کم کرد.تا ب آرامشی ک میخوام برسم

بچه ها ب خدا قسم من خونه مادرم اینا رو هم هفته ای یه بار ب زور میرم. کلا اهل رفت و آمد زیاد نیستم ب همه هم تا جایی که بتونم احترام میزارم.

اما ب خدا گاهی حتی وقتی صبحانه درس میکنم مادرشوهرم میبینه بیدارم درجا میاد پیشمون میشینه.

خوب من بعد اینکه شوهرم صبحانه میخوره و میره دلم میخواد دوباره بخوابم ولی وقتی میره تازه باید با مادرشوهرم حرف بزنم. اونم چه حرفای مذخرفی.همش فقط تکراری تکرار پشت تکرار

بچه ها ب خدا قسم من خونه مادرم اینا رو هم هفته ای یه بار ب زور میرم. کلا اهل رفت و آمد زیاد نیستم ب ...


وااااااا این چه بیکاره خدایی 

یعنی خودش هیچ کار و زندگی نداره 

اینجوری که هی داره کیشیک تو رو میکشه که 

وااااااا این چه بیکاره خدایی  یعنی خودش هیچ کار و زندگی نداره  اینجوری که هی داره کیشیک ...

دقیقااا دلش فقط گردش و رفت و آمد و مهمانی و این چیزا رو میخواد. من ک دیگه نمیکشم. واقعا میخوام با مهربونی رک و رو راست از این ب بعد حرفامو بزنم اول از همه به شوهرم میگم .باید این وضعو خودم تغیر بدم.

واقعا از راهنماییای همتون ممنون. خیلی کمکم کرد 

نه ندیدم .ولی یعنی در باز نکنم. نمیشه که.وقتی خونه ام چطور میتونم در رو واسه مادر همسرم باز نکنم

وقتی خوابی نیازی نیست از خوابت بزنی در باز کنی هرچقدر در زد باز نکن بعد بگو اونموقه تایم خوابم بود نفهمیدم یا بگو هندزفری تو گوشم بود نفهمیدم یا حموم بودم انقد بکن تا بش برخوره منم با زندایی شوهرم همینکارو کردم دیگه هم نمیاد

برف هفت سالگی ام را به خاطر صدای مادرم دوست داشتم که می گفت پاشو ببین عجب برفی اومده برف ده سالگی را به خاطر تعطیل شدن مدرسه و خوابیدن کنار  مادرم حتی یک ساعت بیشتر. برف چهارده سالگی را به خاطر تشویش امتحانات .برف هجده سالگی را به خاطر استرس کنکور و آینده !! برف بیست سالگی را به خاطر عاشقی . هیجان عشقی که در ذهنم تا ابد ادامه داشت اما از برف بیست و پنج سالگی به بعد برف ها فقط سرد بود و سرد بود و سرد…… و خاطراتی که هرگز تکرار نخواهد شد……

مث مادرشوهر من

اوایل همش میگفت چرا نمیای پایین صب تا شب تو خونه چیکار میکنی منم گاهی جواب میدادم گاهی فقط لبخند میزدم اما نرفتم که نرفتم

الان دیگه عادت کرده کاری باهام نداره

دوتا جاریامم یاد گرفتن دم به دیقه نیان با سرصداشون اعصابمونو خط خطی کنن


باردار نیستم.. تیکر تولد یکسالگی دخترم عشقم نفسم عمرم 
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز