بچه ها شوهرم گوشیو برداشت برای طلاق به پدرم زنگ بزنه گوشیو ازش گرفتم

ببین وقتی با خانومی و صبوری من قبول نکرد مستقل بشه به زور دادگاه مستقل بشه میشناسم کاری میکنه اخلاقش بدتر میکنه تا ببرم برم چه کاریه همش عمر خودم تلف کنم کسی خانواده اشم راهنماییش کنن برای کوچیکترین کار تازه بفهمه هم ارزش نداره چه برسه به زور دادگاه حالا مستقل شد بعدش چی اخلاقش گندتر از قبل میکنه تا برم چه چرخیدنیه من میخوام خودش به این عقل برسه یل حداقل خانواده اش راهنماییش کنن که نه خودش به عقل رسید نه خانواده اش از حق من دفاع کردن به خدا می‌سپارم هر راه صلاحه پیش روم بذاره خودم دیگه عقلم جایی نمیرسه خدا بهتر میدونه

عزیزم تو عقدم بروز نداد 

عزیزم تو عقدم خودش خوب بروز نداد بعد ازدواج بروز داد اون موقع ام باز خانواده ام موافق نبودن گفتم یه بار رفتم برگردوندنم بعدش اگه حرفام خونده باشی متوجه میشی شوهری با این همه مشکل دلی برای زندگی برات نمیمونه یر خورده میشی دلسرد میشی خواستم تغییری بدم به زندگیمون پیشنهاد مستقل شدن دادم که خانواده اش جلی اینکه حق بدن واکنش شوهرم این شد برو خونه پدرت

چقدر من کوتاه بیام سیاست خرج دادن هم باید طرف زمینه کمی داشته باشه با این خصوصیات اخلاقی گفتم شوهری راهی برای دلخوشی گذاشته 

ممنونم خدا تو رو هم کمک کنه آخه خدای بالای سر دعاها و تلاشای منو اگه دیده باشه باید حتما کمکم کنه از این بلاتکلیفی دربیام یا شوهرم آدم بشه یا طلاق آسون بشه نه تو هر راه مشکل باشه

شوهرم میگه من بچه میخوام با همین شرایط یا بمون یا خونه پدر

۵سال صبر کردم یکیشون زن نگرفت ۱۰سال دیگه پیر بشم شاید دوتاشون بگیره چه فرقی داره تا همشون بخوان برن عمر و زندگیم من به باد رفته

حجاب براش مهم نیس میگه بیا خودم اعتقاد دارم اعتقادم کنار بذارم چون مردم نمیتونه مسولیت زندگی مستقل بپذیره به فرص محال با تاب شلوارک پایین رفتم جلو برادراش دراز بکشم تلویزیون ببینم یا بالا تنها باشم شوهرم پایین باشه بیرون نرم نظرم نپرسه تا ابد برنامه اش این باشه ناهار و شام بخوره و زنش بالا زندانی باشه 

با مادرش خوبم کاری دستش نیس گوش به مادر نمیدن فقط برادرا با هم

عزیزم من گفتم اونایی همه کاره بودن در ادامه اش اونی عشق زندگیش پیدا کرده باهاش ازدواج کرده فرق داره 

بعدش تو جای من هستی ببینی تو چه فشار روحی هستن که گفتم ای کاش حداقل یه بچه می‌داشتم بعدش بچه ام می‌داشتم به نظرت این خانواده بهم میدادن اگرم میدادن طفل معصوم نخواستم بدبخت کنم خواستم خوشبخت کنم  بعدش من مظلوم نیستم ظلم نیس 

عزیزم منم گفتم کاری بهم کردن نه برای زندگی توافق میکنن نه خانواده ام طلاق قبول دارن برای چی میگم گیر کردم موندم برادراشم ۵تا بالای ۴۰ سالن تو ۵سال هیچ کدوم نگرفت حالا ۱۰سال بعد دوتاش بره چی میشع من عمرم رفته تازه باز اون موقع ام تا آخرین برادر بمونه دیگه من ۵۰سالم شده حتی اگه همشون برن اینا سلیقه اشون سخته 

امتحان کردم پارسال چند بار اسم خونه مستقل آوردم گفتم اخلاقت بهتر کن بچه دار بشیم هر بار محکم گفت نه نه نه

خب من باز صبر کنم سیاست به خرج بدم اون الان میگه بچه میخوام میخواد پاگیرم کنه تو این خونه تا بچه ندارم انگیزه تکون خوردن داره حالا میگه نسل میخوایم پسرم باشه یا برو

خب راهنمایی کن وفنی میگم حرفم ارزش قائل نیس زن رو بی عقل میدونن تو خونه ام همش جایی نمیتونم برم فحاشی بی مسولیته برادراشو فقط قبول داره جنس بچه سفارش میدم نسل میخوایم فقط پسر اسمم صدا نمیکنه خواهر از کدوم شروع کنم به چی دلم خوش باشه انرژی بگیرم راه بده گفتم طرف مقابلم باید زمینه ای داشته باشه که روش بخوای سیاست به خرج بدی وقتی محکم میگه نه در جواب مستقل شدت و گوشی دست گرفت خونه پدر بفرسته؟؟؟

من گوشی رو گرفتم خیلی سخته مقصر نباشی ولی جور بکشی

عزیزم امتحان کردم غذا درست کنم ۱۰ دقیقه غذا هست بعد

پایین

بعدش نوشتم بدش میاد بیرون برم 

بعدش گفتم تا مستقل نشیم بچه نمیخوام گفت خونه پدر من تا ابد با برادرامم

خب جاریت نمیتونی بهش بگی منو راهنمایی کنه چون موفق بوده والا عزیزم من اون چیزی متوجه شدم تا مستقل نشم به چشم نمیام شیرینی ام پختم گفت این کارا چیه آدم از بیرون میخره 

من گفتم تا تکلیف معلوم نشه طلاق میخوای بدی و تاریخ مشخص نکنی نمیرم خونه پدرم بشینم سالها تو راهرو دادگاه باشم برای زندگی توافق نکردی مراحل طلاق هماهنگ کن بعد میرم نمیخوام عمرم بیشتر از این تلف بشه