2777
2789

نمیدونم چرا یه لحظه یاد اون روزا افتادم .. مامانم خونه داداشش بود نامزدم دید من ناراحتم گفت بیا ببرمت پیشش ماهم تو روستامون مراسم ختم داریم منم میرم اونجا منم سریع چمدون بستم اصلا قرار نبود من برم روستای اونا بعد ۳ روز هی میگفتم بیا برگردیم من خونه دایی.م معذبم برگشت گفت میام دنبالت بیای روستامون نشونت بدم با پسرعموش اومد دنبالم چقدم هی.ز بود تا من دید دستشو دراز کرد دستم دستمم قصد نداشت ولی کنه خلاصه رفتیم رسیدیم دوتا دختر عمو داشت یکیش نامزد بود کلی سر سنگین بود اما اونی که خا.هر این پسرعمو ی هیز ش بود خیلی جلف و سب.ک بود ههی خوشی میکرد با خنده میزد رو شونه نامزدم منم نامزدم کشیدم یه گوشه گفتم دفعه دیگه یا دختر عموی انقد راحت باشی دهنت همین جا ج..ر میدم اونم ناراحت شد گف ک چی بشه دخترعمومع منم گفتم ب خاطر همین نمیومدی دنبالم برگردیم البته به نامزدم از چشام بیشتر اعتماد دارم به خاطر علاقه زیادی به روستای پدری و اینکه بعد ۱۰ سال رفته بود اونجا ولی خب رابطه صمیمانشون بغد ۱۰ سال عجیب به نظر میومد

خوب حرف نزدی

"ارغوان میبینی؟ به تماشاگهِ ویرانیِ ما آمده‌اند..." "ملتی هستیم که هنوز خشنونت رو مردونگی، حماقت رو نجابت، شادی رو هرزگی، دزدی رو زندگی میدونیم؛ راه درازتری تا انسانیت داریم. و راه دراز تری تا آرامش و عشق." "مدرسه که میرفتیم، هربار که دفتر مشقمون رو جا می ذاشتیم معلممون میگفت: مواظب باش خودتو جا نذاری! ما می خندیدیم و فکر می کردیم نمیتونیم خودمونو جا بذاریم! بزرگ که شدیم بارها و بارها خودمونو جا گذاشتیم؛ توی یه کافه، توی یه خیابون، توی یه شعر..." " اگه سوال در زمینه کنکور تجربی داشتید بپرسید 📚🤍"

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

چه دختر عموی نچسبی  من بودم جرش میدادم

نزدیک یک هفته اونجا بودیم این دختر خانوم تا صدای داداشش و نامزدم می‌شنید چادرشو از دور کمرش وا میکرد مثلا من اصلا چادر نداشتم دراز میکشید ولو میشد سریع رو اعصابم داشت رژه میرفت فقط یه شب نامزدم داشت کیفیت دوربینشو نشونم میداد دوربین گرفته بود سمت بقیع زن عمو ش گفت چرا داری از دختر من عکس میگیری دقیقا همون دخترعموش ک منم روش حساس منم نامزدمم یا شوخی و لحن تمسخر آمیزی گفت آخه زن عمو من عکس دختر سیاهه تورو چیکار دارم خلاصه اومدنی چمدون هارو بسته بودیم این دختره انگار گریه کردع بود نامزدم به همه دست داد اینم سریع دستش گرفت سمت نامزدم گفت با دختر عمو دست نمیدی اینم ناچار دست داد گذشت تا اینکه چند ماه پیش داشتن میومدن خونه مادرشوهرمینا واس عروسی خاعر شوهرم ...

منم خونه مادر شوهرم اینا خواب بودم شبش با نامزدم بحث کردیم من رفتم اتاق خوابیدم نامزدم پذیرایی موند چند ساعت قبلش مادرشوهرم پیله کرده بود برو زن عموتینارو از تر میناال بیار خونه نامزدمم می‌گفت یه اسنپ بگیرن و بیان .. خلاصه صب ک از خواب بیدار شدم دیدم اینا اومدم خوابیدن نامزدمم پذیرایی خوابه دقیقا مادرشوهر زوری بیدار کرده بود پسرشو ک آره برو بیار اینارو اینم اطاعت امر کرده بود انقد حرصم گرفت میگفتم چرا نیومدی پیش من ک تو اتاق بودم بخایی می‌گفت خجالت کشیدم . آخه یکی نی یگع یه زن عموش وقتی شوهرت نیومدع چرا دست دخترت گرفتی تلپ تلپ چندین کیلومتر مسافت طی کردی اونم با دختری ک نرمال نی دختره همین ک از خواب بیدار شد سارافونش رو در آورد تاپ داشت از زیر سارافون و رفت یه شلوار جذب راحتی پوشید همه چیشو ریخت بیرون منم بگو کارد می‌زدی خونم در نمیومد

منم بدم میاد شوهرم با جاریم ایطو صمیمیه دوس دارم جرشون بدم اما حرفی نمیزنم نمیدونم چ کنم 

مطمئن باش شوهرت قصد و غرضی نداره

آقایون درخواست دوستی ندید.گزارش میزنم🚫. کاربری دست دونفره.به‌قول یکی از کاربران،مردی که میاد نی‌نی‌سایت جای خواهرم ماست🧕🏻 متعهد به قلبم👈🏻💞 «یارَبِّ لَکَ الْحَمْدُ کَما. یَنْبَغیْ لِجَلالِ وَجْهِکَ وَ لِعَظیمِ سُلطانِکَ. ❤️اهل سنتم❤️☘️Everything the enemy has stolen, God is going to restore. Your peace. Your sleep. Your joy. Your health. Your family. Your finance.هرچیزی که دشمن دزدیده، خدا پس میده. آرامشت، خوابت، خوشیت، سلامتیت، خانوده ت، داراییت✌🏼❤️**برای سلامتی پسرم و شادی روح پدربزرگم یه صلوات مهمونم‌ کن‌خوش‌قلب🥰. «مخالفان تاپیکا و نظراتم لطفاً ریپلای نزنن»ferrpalestine 🇵🇸 مرگ بر اسرائیل و حامیانش🐖🦮جانم فدای ایران‌جان🇮🇷خدا روزی رسان شکست ناپذیر من است.

به نامزدم گفتم پا میشی میری بیرون خونه نمیای این بدیختم ۱ روز تمام خونه نیومد دختره هم های می‌گفت نامزدت کجا رفت با اسم کوچیک هم صداش میزد خدایی نمیتونسم بهش چیزی بگم شاید شمام جای من بودیم نمیتونسین دختره ۱۷ ۱۸ سالعش بچع‌ک نبود فقط یکی دو سال از من کوچیکه تره.. شب عروسی من رفتم سالن این دختره خونع مونده بود با مامانش سالن نیومدن نامزدم بهم زنگ زد گفت بیام دنبالت گفتم آرایشم تموم نشده گفت پس من میرم خونه لباسام بپوشم تموم مدت فقط دلم میخواست پاشم برم همین ک رسیدیم تو کوچع با مادر شوهرم بودم دیدم صدای باند و موسیقی میاد همه تا اون موقع بایذ تالار می بودن فقط نامزدم و زن عموش و دختر عموش خونه بودن در کوبیدم دیدم دختره با لباس مجلسی جلوی منه پاهاشم نیمع لختی رفتم تو اتاق نامزدم اتاق بود همین ک برگشت گفت چطور شدم دستش خرد تاجم افتاد از سرم با باهاش دعوام شد تو اتاق کلی فشار روم بود از اتاق زدم بیرون با گریه یا تموم نفرتم به زن عموش و دختر عموش نگا کردم درو کوبیدم رفتم تو حیاط عروسی. کوفتم شد ینی کوفت

مطمئن باش شوهرت قصد و غرضی نداره

اره یه بار این لم داده بود جلوی نامزدم با شلوار جذب جذب میگماا من خجالت میشم اون و جلو ی شوهرم بپوشم رفتم از دیر در اتاق. دید زدم این دختره ههی این پهلو اون پهلو میشد نامزدممم اصن نگاش نمی‌کرد نیم نگاهی هم ننداخت 

۱۱۰ درصد این روشنفکر بازیا تهش خیانت درمیاد 😂

همون بخدا روشن فکری هم حدی داره روشن فکری اینطوریع ک جلو کرد متاهل لباس جذب بپوشی قر و فر بیای؟ یا دست زن پسر عموت بگیری ول نکنی 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز