ی خاطره خنده دار تعریف کنین یکم بخندیم😂✌️
یاد ندارم
یادم نمیاد
شب عروسی مادربزرگم هی سر میخورده میومده پایین از تشک 😂😂
امشب حس و حالش نیست
عزیزم کاری ندارما ولی الان ی عده میان میریزن سرت ک شب احیا....
والا نمیدونم میشه گف خنده دار یا نه باید خودت اون لحظه ببینی خنده دار شه یه بار رفته بودیم عروسی بعد داماد خیلی سنگین و خشک رفتار میکرد یهو وسط رقص پاش گیر کرد به لباس عروس یهو افتاد وسط سالن😂😂وای همه روده بر شدن😂😂😂
قفل در کلاستون خراب بود باید از بیرون انگشت میکردی توش میچرخوندی تا باز میشد یبار ناظم اومد انگشتشو کرد تو در من از این ور انگشتشو با گیر رخت گرفته بودم اخرش انگشتش گیر کرد آتش نشانی اومد کلا درو از ریشه کند😐💔 اون موقع از خنده به هزار تیکه تقسیم شدم الان ک یادم افتاد خیلی ناراحت شدم خدا منو ببخشه😂
بچه بودم عیدبود رفته بودیم خونه عمم/ شیرینی شکلات و اجیل همه چی عمم آورد پذیرایی کرد بعد برد گزاشت تو خرپشت،،،، منم یواشکی رفتم سراغشون مشغول خوردن بودم ک عمم اومد بالا نمیدونم چی میخاس برداره منم ترسیدم و یهوگفتم سلام😂اونم گفت سلام😂 بعدش رفت. وای انقدر خجالت زده شدم😑
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
