امشب داداش کوچیکم و داداش کوچیکه خودش گفتن میخوایم بیایم پیشتون شب بمونیم مهمونی مثلا
همین که اونا اومدن حدود ساعت ۱۱ شب بود شوهرم گفت میرم یه سر پیش دوستام با اینکه قبلش گفته بود من مخالفت کردم ولی تا بچه ها اومدن گفت کمکت هستن دیگه من رفتم
چون من یه پسر ۶ ساله به شدت شیطون و یه دختر ۸ ماهه دارم مثلا با اومدن اونا با خودش گفت کمک داره و جیم زد
ساعت ۲ شد چندتا عکس از مجلس مشروب خوریشون فرستاد منم گفتم به من چه بمون همونجا آدم بی مسئولیت…
یک ربع بعدش مست و عصبی اومد خونه و پرید از در داخل با هوار و داد کشیدن که بیاد سمت من بگیره منو بزنه که داداشم اینا جلوش گرفتن. بعد پرید سمت کشاب چاقو برداشت گفت من تورو میکشم اینقدر من عصبی و روانی کردی و ازادی ازم گرفتی که باز گرفتنش
این کارارو جلو پسرم کرد
پسرم دو ساعت داشت گریه میکرد و میلرزید البته بار اولش بود این حرکت ولی دعوا سر بی مسئولیتی و زیاد خوابیدنش زیاد داریم
از نظر مالی زیادی تامینم از این نظر هم که اهل خیانت نیست کاملا مژمئنم ولی خسته شدم از اینکه با هم اینقدر دعوا داریم الانم که چاقو برام کشیده واقعا شوکه شدم
چیکار کنم بنظرتون واقعا گیجم هنگ کردم البته دو ساعتی پا به پای پسرم گریه کردما