2777
2789
عنوان

داستان عشق امام رضایی‌مون+عکس

| مشاهده متن کامل بحث + 4786 بازدید | 49 پست
گفت میخواد صحبت کنه، منم سراپا گوش بودم و از خدام بود، تعریف کرد که 6 ماه قبل با خانواده‌اش اومده مش ...

گفت شما عروس و دامادین؟ مبارک باشه. یه نبات حضرتی(هدیه متبرک) از تو یه نایلون مشکی دراورد داد دست اون آقا، و بدون اینکه اجازه بده ما حرفی بزنیم گذاشت و رفت

حقیقتا من هم تعجب کردم بین اون همههه شلوغی چطور اومده پیش ما

برگشتم اون آقا رو نگاه کردم بغضش ترکید، منم منظورو فهمیده بودم

به باور ما این نشونه‌ی امام رضا بود، دقیقا روبه‌روی ضریح نشسته بودیم...

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

لایکم کن منم خاطره خوبی دارم تو حرم ولی تهش بهم خورده 😔

دعام کنید ❤️ یا امام رضا جانم ، به حق « یا جوادالائمه » برسون همه رو به حاجتشون منه حقیر هم بین اونا انشالله 💚☘️ خدارو قسم میدم به آبروی پاک خانم فاطمه الزهرا هرکس برای حاجتم دعا کرد خداوند اول خودشو حاجت روا کنه انشالله ❤️ ‌‌.           ‌‌                                                                                       « السلام علیک یا ضامن آهو السلام علیک یا غریبا الغربا السلام علیک یا معین الضعفاء و الفقراالسلام علیک السلطان اباالحسن علی بن موسی الرضا »                                                                                                                           « اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْن وَ عَلی عَلَیِ بْن الْحُسَین وَ عَلی اَوْلادِ الْحْسَیْن وَ عَلی اَصحابِ الْحُسَین »   

منم گوشه چادر سفیدمو دادم اشکاش رو پاک کرد، تایم دور هم جمع کردن بچه‌ها رسیده بود

داستان عشق ما از اونجا جرقه خورد

تمام مدت اردو زیرزیرکی مراقب من بود، همش حواسش بود چیزی کم و کسر نباشه

عید شد و خبر داد که با خانوادش در میون گذاشته و میرن پیش یکی از بزرگای شهرشون استخاره و اگر مثبت درومد منم خانوادمو در جریان بذارم

و استخاره مثبت شد...

به مادرم گفتم مخالفت کرد، گفت خیلی برات زوده، اونا با ما خیلی فرق دارن و به اختلاف میخورین

داستان حرم رو که تعریف کردم تعلل کرد

خونواده‌ی ایشون هم چون خیلی معتقد بود قبول کرده بودن

اون همزمان با دانشگاه سر کار میرفت ولی حقوقش خیلی زیاد نبود

با پافشاری خودمون قرار شد با اطلاع خانواده‌ها مدتی در ارتباط باشیم و بعد اگر شد بیان خواستگاری

6،7 ماهی گذشت و خیلی یهویی یه فرصت شغلی خیلی بهتر هم گیرش اومد و حقوقشم خوب بود خداروشکر، اصلا انگار داشت معجزه میشد که همه چیز دست به دست هم بده

بابام بر خلاف تصورمون مخالفت چندانی نکرد و اجازه داد که بیان

باتوجه به تاپیکای قبلت بازیگرخوبیه نامزدت

بله متاسفانه همه چیز از بعد خواستگاری شروع شد

کم کم اختلافا معلوم شد

خیلی شکاک بود، روی پوششم حساس بود

من خودم اولین قدمو به سمتش برداشته بودم و مانتوهای جلوبازمو بدون اینکه بخواد گذاشتم کنار

ولی اون سیر نشد...

کم کم محدود و محدودتر شدم

مطمئنم اگر یه روز چادر و روبنده هم بذارم باز میگه چشمات که معلومه  

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792