یه غلطی کردم اولین سفر (ماه عسلمون نبود) اجازه دادم خواهرش اینا باهامون بیان. هر وقت حرف مسافرت میشه سریع خواهرشو می چسبونه بهمون! البته دو بارم با خانواده من رفتیم، اما من راضی نبودم دوست داشتم تنها باشیم، آقا برای این که پیش خودش راضی باشه اصرار کرد! تازه همونم می خواست خواهرشو باهامون همراه کنه نذاشتم!!!
پارسال گفتم من می خوام این بار خودمون و بچمون تنها باشیم بهش نگو. خواهرشوهرم اومد خونمون به بچم گفت چرا منو نمی برین!!! شوهرمم عوض این که مثل مرد بگه دلمون می خواد تنها باشیم گفت فکر کردیم شاید بخاطر فلان و فلان موضوع نخوای پسرت تنها بمونه!
با خواهرش خوبم وقتی میاد به بچمون خوش می گذره، ولی اخلاقای رو مخی هم داره که الان حوصله ندارم واردش بشم!
حالا اون روز فقط حرف مسافرت زدیم، شبش دیدم به خواهرش میگم میای بریم شمال؟! جالبه همه فکر می کنن این آقا بدون خواست و نظر من آب نمی خوره، حتی خودش همین فکرو می کنه!!! مثلا الان بعد از این که به خواهرش گفته اومده به من میگه از نظر تو که اشکالی نداره؟! ای خاک بر فرق سر من