2777
2789
عنوان

آیا بنظرتون این رابطه خیانته؟

4070 بازدید | 104 پست

عاشق شدیم. باهم مهاجرت کردیم، تو ایران زندگی رویایی داشتیم و مایه حسرت و حسادت بودیم. نمونه یک زوج همراه و همسخن و جذاب و موفق!

از بیرون البته! افسردگی بعد مهاجرت، بی‌تجربگی و واکنش های دفاعی و گره های روانی باعث شد از همون ماه اول مهاجرت حرف طلاق بزنه...

منو دوست داشت، بهم محبت میکرد، همچنان مایه غبطه بودیم ولی انگار باید تنها می‌شدیم....

باورش کردم،  نجنگیدم، منو نخواست و منم شروع کردم نخواستم

ادامه》

"آخ چه میشد که بال‌هایی داشتم تا از زمین بلند میشدم و در پی خورشید درون فروغی جاودانه جست میزدم"      فاوست-گوته

بعد دو سال نیم تعلیق و شک و تردید و رفتن و بازگشتن بالاخره تصمیم گرفتیم قطعی جداشیم،  من برم ی شهر دیگه درس بخونم، همینجا که الان هستم و کم کم به خانواده ها بگیم.

نمیخواستم ته دلم. ولی نمیخواستم اصرار کنم، غرورم اجازه نمی‌داد. میخواستم تجربه کنم و قوی باشم. 

اومدم ی شهر دیگه، صدها کیلومتر دورتر. تنها، بی پول و ترسیده 

"آخ چه میشد که بال‌هایی داشتم تا از زمین بلند میشدم و در پی خورشید درون فروغی جاودانه جست میزدم"      فاوست-گوته

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

تماس تصویری داشتبم، دلتنگم بود ولی حرف از برگشت نمیزد. شروع کرده بودم از استقلال و زندگی تو شهر بزرگ و خوندن درس مورد علاقه ام که بزرگترین طوفان زندگیم رخ داد. پدرم، عشق زندکیم، بیمار شد.

"آخ چه میشد که بال‌هایی داشتم تا از زمین بلند میشدم و در پی خورشید درون فروغی جاودانه جست میزدم"      فاوست-گوته

درسو ول کردم رفتم ایران، قول داد حمایتم کنه و بیاد، نیومد، سرد بود، زیرپامو خالی کرد. پدرم رو بعد از ی بیماری وحشتناک از دست دادم.

سوگوار و داغدیده بودم و تحقیر شده بودم از جانبش، بشدت در موضع ضعف بودم.

"آخ چه میشد که بال‌هایی داشتم تا از زمین بلند میشدم و در پی خورشید درون فروغی جاودانه جست میزدم"      فاوست-گوته

خانواده ها جریان رو فهمیدن. حسن‌زاده اش سریع ارتباط رو با من قطع کردن، مادر داغدار تلاش کرد ولی اون جوابش رو نداد.

بعد دو ماه برگشتم. ترم جدید شروع شده بود. نیومد استقبالم. تولدم بود سه روز بعدش، نیومد.

تبریک گفت، کمتر سرد بود ولی عظمت غم من و نامردی خودش رو نمیفهمید. ازش متنفر بودم. انتقام میخواستم

"آخ چه میشد که بال‌هایی داشتم تا از زمین بلند میشدم و در پی خورشید درون فروغی جاودانه جست میزدم"      فاوست-گوته

چند ماه گذشت، من براش نقشه ریختم، برای انتقام. میخواستم رفت ایران ممنوع الخروجش کنم. خونه امون رو بگیرم و تحقیرش کنم.

اینکارو کردم. 

دیگه مطمئن بودم که همه چی تمومه. همه رشته های الفت و علاقه گسسته میشه با این کارم. خودش هم گفته بود که میره ۳ هفته ایرلن و بعد ازون برای همیشه بخار میشه و من میتونم دیت کنم

"آخ چه میشد که بال‌هایی داشتم تا از زمین بلند میشدم و در پی خورشید درون فروغی جاودانه جست میزدم"      فاوست-گوته

طاقت نیاوردم، بعد ۳ ماه دلم سوخت و گذاشتم برگرده. میخواست بیاد شهر من و با هم صحبت کنیم، زد زیرش.

تا ماهها پیداش نشد، پیام میداد و من رو کارم رو تخطئه میکرد، از شناعت و رذالت من می‌گفت و از قربانی بودن خودش.

مفاهمه ناممکن شده بود

"آخ چه میشد که بال‌هایی داشتم تا از زمین بلند میشدم و در پی خورشید درون فروغی جاودانه جست میزدم"      فاوست-گوته
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792