شاید سنگدلانه باشه ولی چند سال دیگه همین مادر و پدرو هم نخواهی داشت(انشالله عمرشون طولانی و با عزت باشه)
چیزیو که نمیتونی تغییر بدی بپذیر
از اینکه مادر شوهر خوبی داری خوشحال باش و سعی کن خودت مادر خوبی برای بچت بشی
سخت نگیر
کنترل بعضی چیزا دست ما نیست و چاره ای جز پذیرفتنش نداریم
عزیزم ...کلا ازش انتظار نداشته باش وقتی میگی شوهرم خیلی خوبه برا چی از مادرت توجه میخوای بعضی مادرا هم اینجوری هستندست خودشون نیست....اینجوری فکر کنی انرژیت تحليل میره و پس فردا خدای نکرده افسردگی میگیری
سخته ولی اروم اروم درست میشه فقط به چیزای خوب زندگیت فکر کن همین که شاغلی ی امتیاز مثبته سعی کن زیاد کتاب بخونی شما نیازی به توجه مادرت نداری حالا مامان من که برای همه میگیره بعد میخواد برای من ی چیز بخره خواهرم صداش در میاد چی بگم مامانم هردفعه کلی ات و اشغال میخره برای بچه های خواهرم ولی جرات ندارن برای من چیزی بخرن چون خانوم حسودیشمیشه میگه بالاخره بچه میاره دیگه جای من بودی خودتو اتیش میزدی من از خواهرم ی رفتارا دیدم به دخترداییم میگفتم باور نمیکردن تا شب عروسیم که خودشو نشون داد خونه ما که هیچکس منو نمی بینه
بعدعروسیم برام دعوتی گرفتن چون مامانم قهرکرده بودنیومد فک کنید تو دعوتی من خانوادا جاریم بودن ومن وشوهرم چجوری اینارو یادم بر مگ زندگی من مهم نبود چرا انقد طولش داد چرا قهرکرد رفت چرابعدش که بهش زنگ زدن بیا مریضی وبهون کرد
اونا که میدونم بخدا تو از مادر مینایی من از مادرشوهر منم هر چی بگی و هر تحقیری بخوای از اون شنیدم کلا دیگه خونش نمیرم حوصله اونا ندارم دیگه انگار دنیا دست به دست دادن تا من افسردگی بگیرم و مشت مشت قرص اعصاب بخورم
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
