فرزانه خواهرش افسانه و شوهر خواهرش یوسف اومدن خونشون بعد که خونه آتیش گرفت فرزانه و شوهرش در رفتن یوسف و افسانه تو اتیش سوختن بچشون هم همون امیره
مالک اینا هم فکر میکنن فرزانه سوخته با شوهرش
عنایت هم دوست نادره،نادر پولاشو داده به عنایت بیاره بده به فرزانه