منو خالم باهم راحتیم..یعنی اون راحت فحش میده..منم پیامش دادم ای دختر چرا دهن دلقی کردی..خاله چرا گفتی به مامانم خب اگه میخواستم بدونه خودم میگفتم.بهش بچه من خوب میشه ولی ممکنه یه لحظه فشار مامانم بره بالا و اتفاق بدی بیفته.. برگشت فحشم داد گفت توانقدارم مهم نیستی ک بخاد جوش توروبزنه..اگرم بزنه جوش بی عرضگی تومیزنه ک نمیتونه از پس زندگیت بربیای...گفتم حالا ک گفتی..ولی دیگه هیچی ازم بهش نگو...دیدم عصبی شده میگه این حرف روزمره هست حق نداشتید بم بگی دهن لق...منم دیدم عصبانیت..گفتم دیگه ولش کن خاله..باز دیدم پیام داده دلش دعوامیخاست...
جواب ندادم...
زورش اومده زنگ زده مامانم دخترت بهم فحاشی کرده..بی حرمتی کرده..ایقدرچرتوپرت گفت بود راجبم
منم بی خبر..
بعد چندروز زنگ میزدم مامانم یا خواهرم برمیداشتن صدامومیشنیدن قطع میکردن..
کدیگه آخرش بهم حقیقتو گفت..گفتم چقدرسگه..حرفی داشت به خودم میگفت..چرامامانمو غصه داده..
میدونه اون مریضی داره..ولی میخواست یکاری کنه مامانم باهام بد بشه