2777
2789

دو تا تاپیک قبلمو ک بخونید متوجه میشید چرا الان باهاش قهرم 


یه ماه پیش ک برف اومد با دوست متاهلم رفتیم بیرون 

از هفته قبل برنامه ریزی کردم تو برف کلی عکس و چالشای باحال بریم 

به خودشم گفته بودم 

بعد روزی ک خواستیم بریم بیرون 

لباسمم باهاس ست کردم کلی به خودم رسیدم ک تو عکسامون قشنگ بیوفتیم 


بعد ک رفتیم 

تا اومدم بهش بگم بیا بریم عکس بگیریم رفت گرفت دراز کشید 

در صورتی ک چند دقیقه بعدش میخواستم برگردیم 


منم فقط رفتم تو خودمو هیچی نگفتم 


بعد قشنگ تو همون فاصله ۱۵ دقیقه ای ک شوهرم دراز کشیده بود 


دوستم با شوهرش رفت کلی عکسا قشنگ گرفت 


بعد از اون روز کلی حسرت برف تو دلم موند 


کلی دعا کردم برف بیاد بازم 

چون ک شهر ما حدود ۱۵ ساله برف نیومده 

این برفی هم ک ماه پیش اومده بود خیلی ناچیز و به درد نخور بود 


خلاصه ک امشب یه برفی اومد ک اصلا شهر ماه تا خالا به خودش ندیده بود 


منم با اینکه باید خوشحال باشم ک خدا دعامو شنید 


ولی خیلی ناراحتم ک دقیقا تایمی برف اومد ک با شوهرم قهرم و نمیتونیم باهم وقت بگذرونیم 

حالا دو تا تاپیک قبلمو بخونید متوجه میشبد ک این قهر لازم بوده ک باشه 



خلاصه م امشب لباس زمستونیم رو گذاشتم 

چند تا مدل عکاسی پیدا کردم 

یه پایه عکاسی هم خریدم ک نیاز نباشه ک کسی ازم عکس بگیره 


ک فردا خودم تنها برم و کلی عکسا قشنگ بگیرم 😍

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز