2777
2789
اولین دعوامون 1 هفته بعد از عقد بود که دیدم ی شماره ناشناس بهش پیام داد سلام خوبی اونم جواب داد من رفتم پیشش نشستم سریع پاکش کرد شمارشو برداشتم زنگ زدم دیدم ی خانومه شمارش همراه اول بود و مال استان خودمون ولی میگفت این شمالیه اصلن ندیدمش تاحالا..قران اورد دست گذاشت روش منم بیخیال شدم ولی بعدها فهمیدم ک ازون دخترا بوده ... قسم دروغ خوردنش ب کنار میگفت تو قرانو قبول نداری چون من قسم خوردم و یه مشت هم زد تو شکمم....

آخی 😢

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

به نظر من اینهایی که باهم دعوا نمیکنن یا کم دعوا میکنن ماله اینه که یکی از طرفین ارومه و کوتاه میاد همیشه،که اکثرا هم اگه شوهر اروم تر باشه دعواها کمتر هست وگرنه غیرممکنه که حداقل دعواهای لفظی ماهی چنددفعه پیش نیاد
اولین مشاجره یک هفته بعدش بود سر خانوادش بعد از سیزده سال هنوزم ادامه داره و اون این که خانوادش سر زده و بدون اطلاع میان و این واقعا اذیتم میکرد و میکنه خب شاغل بودم تازه عروس خسته .خونه نامرتب .....تزشون این که ما برای رفتن به خونه پسرمون اجازه نمیگیریم .....

دقیقا اعتقادی که خانواده شوهر من دارن😐😐
هان ای عقاب عشق ، از پشت قله های مه آلود دور دست ، پرواز کن به دشت غم اگیز عمر من ، آنجا ببر مرا که شرابم نمیبرد .....
اولین بحث و دعوای شدید یک روز بعد از عروسی و تا یکسال هر روز،هر روز دعوا داشتیم،چه روزای بدی اما بعد از یکسال یکم بهتر شد و اول تبدیل به هفته ای یبار بعد ماهی یبار و الان خیلی دیر به دیرتر میشه،اما هنوزم رابطه به دلم نمیشینه چون هنوزم خانوادهامون در درجه اولن و بعد همسرم و من دلم میخواد با همسرم در درجه اول باشیم

منم دوست داشتم برای شوهرم اولویت اول باشم ولی حیف که اون...اولویت اولش پدر و مادرشن همشم توقع داره مامانش مرد من باباشو نگه دارم همیشه هم دعواهامون سر پدر و مادرشن اونم الکی. ولی در کل آدمای بدی نیستن و منم دوست دارن.
زندگی زیباست ای زیبا پسند /زنده اندیشان به زیبایی رسند آنچنان زیباست این بی بازگشت /کز برایش میتوان از جان گذشت
اولین مشاجره یک هفته بعدش بود سر خانوادش بعد از سیزده سال هنوزم ادامه داره و اون این که خانوادش سر زده و بدون اطلاع میان و این واقعا اذیتم میکرد و میکنه خب شاغل بودم تازه عروس خسته .خونه نامرتب .....تزشون این که ما برای رفتن به خونه پسرمون اجازه نمیگیریم .....

😔
خدایا سلامتی و آرامش زندگیمونو از دستای مهربون خودت می خوام.خدایا مارو محتاج خلقت نکن  
اولین دعواى ما مربوط به زمانى بود که تازه از ماه عسل برگشتیم خونه مون تهران و همه ى خانواده ش همون شب از شهرستان اومدن خونه ى ما! چند روز هم موندن. من تازه عروس، خسته. یادمه هنوز مارک دیگام بهش بود. اصلا بلد نبودم کارى کنم. دانشگجو هم بودم و کلاسام غیبت خورده بود. این بود که مشاجره ى اساسى داشتیم.

واقعاخجالت اوره. آویزونا😒😒
خدایا سلامتی و آرامش زندگیمونو از دستای مهربون خودت می خوام.خدایا مارو محتاج خلقت نکن  
اولین دعوامون 1 هفته بعد از عقد بود که دیدم ی شماره ناشناس بهش پیام داد سلام خوبی اونم جواب داد من رفتم پیشش نشستم سریع پاکش کرد شمارشو برداشتم زنگ زدم دیدم ی خانومه شمارش همراه اول بود و مال استان خودمون ولی میگفت این شمالیه اصلن ندیدمش تاحالا..قران اورد دست گذاشت روش منم بیخیال شدم ولی بعدها فهمیدم ک ازون دخترا بوده ... قسم دروغ خوردنش ب کنار میگفت تو قرانو قبول نداری چون من قسم خوردم و یه مشت هم زد تو شکمم....

😢😢گذشته ها گذشته غصه نخور
خدایا سلامتی و آرامش زندگیمونو از دستای مهربون خودت می خوام.خدایا مارو محتاج خلقت نکن  
اولین دعوامون سر این بودکه پدرشوهرم رفت ماشین خرید بعد گفت شوهرم پولشو بده تازه ما اون موقع درامد درست و حسابی نداشتیم که تازه پدرشوهرم جوری هستن که اون ماشینو واسه استفاده خودشون می خواست اما از ما می خواست پولشو ...فک کن شوهرمم روی پولی ه من از خودم داشتم حساب کرده بود برای اون ماشین و به باباش قول داده بود که این پولو میده بهش ..... منم عصبانی از اینکه ما الان ماشین نمی خوایم خونه بیشتر لازم داریم گفتم نه ماشین نمی خوایم تا یه مدت مادر شوهرم که اخماش تو هم بود اما برام مهم نبود ماشین رو هم خودشون خریدن

دمت گرم😚😚
خدایا سلامتی و آرامش زندگیمونو از دستای مهربون خودت می خوام.خدایا مارو محتاج خلقت نکن  
اولبن بحثمون یکماه بعد از عروسیمون بود.سر اینکه خواهرزادهش کهیه پسر بیست ساله بود میخواست بیاد چند روز خونمون بمونه.من تازه عروس بودم دلم میخواست تو خونه چهل و پنج متریم راحت باشم اما با اومدن اون نمیشد.که اومد و تا یک ماه موند.دلم خوش بود تازه عروش بودم همش تو خونه چادر سرم بود. شوهرم هم خب روش نمیشد چیزی بهش بگه.بخاطر بحثمون برام گل آورد و عذرخواهی کرد کلا زیاد مهم نبود دعوامون ولی اینکه اول زندگی یکماه مهمونداری کردم تو ذهنم موند.

اههههه
خدایا سلامتی و آرامش زندگیمونو از دستای مهربون خودت می خوام.خدایا مارو محتاج خلقت نکن  
ما اوایل زود بحثمون میشد و معمولا به خاطر اینکه همدیگه رو درک نمی کردیم. الآن که یه کوچولو تو راه داریم. سعی می کنیم مسائلو کش ندیم و زود تمومش کنیم. قهرامونم زود تموم میکنین چون می دونیم واسه جنین خوب نیست. داریم تمرین میکنیم پدرو مادر آرومی باشیم
خدایا سلامتی و آرامش زندگیمونو از دستای مهربون خودت می خوام.خدایا مارو محتاج خلقت نکن  
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز