آیا فقط فروریختن ساختمان پلاسکو در تهران ارزش اینهمه پوشش خبری رسانه ای و غم و اشک و آه رو داشت؟
آیا هموطن سیستانی من ارزشمند نیست که هیچ رنجی از غصه خانه خراب شدنش نمیخوریم؟
به مسئولین کاری ندارم که نزدیک زمان انتخابات ترجیح میدن وقت و انرژی خودشون رو خرج سیستان نکنند چون ارزش تبلیغاتیش به إندازه پلاسکو نیست
سوالم از خود هموطنانم هست که کمک های مردمی شون سرازیر شد سمت پلاسکو برای آتشنشان هایی که شام و نهار دادن بهشون وظیفه لوجستیک سازمان شون هست اما به فکر کودک سیل زده گرسنه سیستان نیستند
فرض کن من ادعا کنم تو.خونمون یه اژدهای بزرگ دارم و تو بگی اژدها افسانه است و وجود نداره.آیا درسته من بهت بگم ثابت کن نیست؟نه..من که ادعای وجودش رو دارم باید ثابت کنم اژدها تو خونمون هست :))...
موندم چرا خاک، آب، باد و آتش چهار عنصر طبیعت دست از سر این مملکت بر نمیدارن. هر چهارتا با هم! #پلاسکو #سیستان_بلوچستان #اهواز
گدایان بهر ِ روزی طفل خود را کور میخواهندطبیبان جملگی خلق را رنجور میخواهند ...گمانم مرده شویان راضـیند بـر مُـردن مـردم بنازم مطربان کاین خلق را مسرور میخواهند.
لیلی عزیز استان تهران هم مناطق محروم زیاد داره و شاید خود شهر تهران اباد باشه ولی بقیه شهرها و روستاهای دیگه اش هم مشکل و محرومیت زیاد دارن. بله منم با شما موافقم تبلیغ روی پلاسکو و تحت پوشش خبری قرار دادن لحظه ای اون تا حدیش تبلیغ و برای سرپوش گذاشتن روی بی مسئولیتی خودشون بود. وگرنه تا قبل از این کسی نه پلاسکو رو می شناخت نه مشکلاتش رو و نه شغل پر استرس و پر خطر اتش نشانی با محرومیت مالی و امکانات سازمانشون رو. و خیلی ها به خاطر تبلیغ زیاد روی این فاجعه از سیل سیستان بی خبر موندن.
دخترکی شاد در من میزیست...که چونان شاپرک، به اینسو و آنسو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بالهایش ریخت... پَرپَر شد...
امیدوارم همه دوستانم در. نهایت سلامتی به سرببرند. و. نهایت ارزوم دعا برای تک تک افراده چه انانی که دوستم داشتند که کسانی که من را مسول ناکامیهاشون میدونستند و. با نفرت ازم یاد. میکردند خدا نگهدارتون 😘😘
برای روشن شدن دوستان بگم منظور من حادثه پلاسکو و تهران نبود از تایید جو زدگی مردم... منظور من این خصوصیت عجیب برخی و شاید اغلب ما ایرانی هاست... به حوادث بر اساس دلبخواه خودمون وزن میدیم... بعد دو روز بعد فراموش میکنیم. همسایه و همکار و همسرمون رو در حد مرررگ عذاب میدیم، بعد میشینیم های های واسه شهادت آتش نشانان و یا حتی کدکان گرسنه اتیوپی اشک میریزیم! خوبه که دلسوز باشیم و بالاتر از اون کاری انجام بدیم... ولی بیاییم برای این همکار و همسر و همسایه که میتونیم باهاش خوب باشیم یک کاری بکنیم... اون انرژی رو بذاریم برای واقعا خوب بودن و اصلاح خودمون. منظور من اینه و نه کوبیدن جایی و دلسوزی برای جای دیگر... دشمن هموطنان عزیزمون که نیستیم...
دخترکی شاد در من میزیست...که چونان شاپرک، به اینسو و آنسو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بالهایش ریخت... پَرپَر شد...
خب سرگل جون اتفاقا حرفم همینه که چرا باید یک سری اتفاقات برامون عادی بشه... چرا باید حتما اتفاق عجیب بیوفته تا احساساتمون غلیان کنه. من هم مثل همه برای این حادثه ناراحتم. اتفاقا بر عکس یک عده که گناه رو می اندازن گردن مالکین و پولدارا و سرقفلی دارها، اتفاقا برای مال باختگان هم به شددت ناراحتم. برای شهدا و خانواده هاشون که مسلما بسیار بیشتر... ولی حرفم اینه چرا سنسورهامون به ظلم ها و ناراحتی های روزمره غیر حساس شده... حتما باید یک شوک وارد بشه، تا یادمون بیاد احساست داریم و کاری هم میتونیم انجام بدیم. البته تموم این حرفام مسلما شامل همه مردممون نمیشه. انسانهای هوشیار و مهربان و دلسوز همیشه بوده و هستند.
دخترکی شاد در من میزیست...که چونان شاپرک، به اینسو و آنسو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بالهایش ریخت... پَرپَر شد...
دخترکی شاد در من میزیست...که چونان شاپرک، به اینسو و آنسو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بالهایش ریخت... پَرپَر شد...