دوستان من به دلایل تبعیض های خانواده م و بی احترامی برادرم یگ مدتیه ازشون ناراحتم
حرف هم زدم اما راهی وجود نداره
از طرفی همسرم یک هفته ماموریت کاریه شهری دور
روزها سرکارم هستم
میگه شب ها تنها هستی برو خونه خانواده ت یا مادرت یا پدرت بیان پیش تو
ولی من نمیخام برم خونه مادرم اعصاب م نمیکشه دوباره بحث
مادرم هم بیاد همش طرف داری میکنه تحمل ندارم
به صلاحه؟ دروغ بگم به شوهرم و خانواده م ولی تنها بمونم
میترسم شوهرم بفهمه از تنهایی ترسی ندارم از این به بعد همش ماموریت بگیره
چون قبول ماموریت دس خودشونه
بگو خونه خودتون راحت تری ولی نگو بخاطر خانوادت نمیری
دروغ نگو بعدا معلوم شه هزارتا فکر میکنه
نه اصلا دروغ نگو‌چون ممکنه خدای نکرده تهمت بدتری بهت بزنه بهش بگو من توخونه راحتترم تنها به کارام میرسم یا توهم باهاش برو ماموریت مسافرت
اگه خونتون آپارتمان و امن هست که ترس نداره
خونه خودت باش. به شوهرت بگو تنهایی مشکلی ندارم
نه دروغ نگو
چون دور از جون ممکنه فکرای بدی بزنه به سرش
راحت بگو نمیرم اونجا
جای خوابم عوض شه اذیت میشم
وا
وقتی میام نی نی سایت انگار وارد KGB شدم
همسر تونه
چه ربطی داره
بگین نمیترسم خونه مادرم نمیرم
خب بفهمن ماموریت برن چی میشه
حتما مزایایی داره ماموریت
بهش بگو خونه خودمون راحت ترم دوس ندارم زیاد برم خونه بقیه شبام ترسیدم باهم ویدئو کال میگیریم
دروغ نگو بگو راحتم خونه
حوصله اونجاروندارم همسرته غریبه ک نی
