زمانی مدرسه بودم دوستم یه روز بهم گفت داداشش وقتی اینا تو حیاطشون کارای روزمره انجام میدادن اومده پیششون گفته هر چی صداتون زدم کسی نگام نمیکرد حتی وقتی داشتین سبزی تمیز میکردین و پسرش با توپ تو حیاط بازی میکرده گف. تمام کارایی میکردیم رو مو به مو گف
...دوستم گفت ولی داداشم خواب بود تو اون ساعت که نشونی میداد حتی خودم رفتم پتو انداختم روش که سردش نشه چون خوابیده...گف داداشم باور میکنی مرده بوده و زنده شده
همینو تو مدرسه برا من تعریف کرد
دقیقا فرداش نیومد مدرسه مدیر تماس گرف باخونشون گف مث اینکه داداش دوستتون فوت کرده
و من اون لحظه اونقد شکه شدم فقط گریه میکردم
که هنوز یادمه و وقتی دوستمو دیدم گف دیدی داداشم حرفش راست بود همون یه روز قبل مرگش تجربه کرده بود و روحش دوباره برگشته بود به بدنش
من بعد این ماجرا کاملا یقین دارم روح وجود داره و عالم دیگری هست