نزدیک زایمانمه ولی حس میکنم اصلا امادگیشو ندارم😭😭😭😭😭

سخته درکت میکنم 

ولی به این فکر کن دست تنها نیستی میتونی استراحت کنی کارای خونه و تمیزکاری بچه رو بدی دستشون لااقل یه سودی ببر این وسط 🤭

عزیزم کی اذیتت میکنه؟ رفت و امدتو کم کن برو پیش مشاور ورزش کن کتاب بخون یه کار سبک انجام بده سرت گرم باشع دختر گل اینهمه نراحتی چرا ؟ دوتا بچه ناز و سالم خدا بهت داده دیگه ادم چی میخواد مگه از این دنیا؟ ☺

عزیزم لطفا برو پیش مشاور قبل زایمان حتما حتما

عزیزم 

چقدر اذیتت کردن ، مامانت نبود که اینا هی دستور میدادن؟

من هیچکس نداشتم مراقبم باشه خانواده شوهرم از صبح خروس خون میومدن تا بوق سگ کمک که نمیکردن فقط مزاحمت از اونطرف مهمونم برا خودشون دعوت میکردن من یه سره درحال پذیرایی و ظرف شستن بودم خیلی روزای سختی بود منم خیلی به دخترم شیر میدادم انقدر بالا می‌آورد آخرش دکتر گفت کم شیر بده

ماها دیگه پر تجربه شدیم هر کس نظری داد گوش نده بگو من صلاح میدونم پوشک کنم یا پستونک بدم من که جداً تصمیم دارم اگ پستونک گرفت پستونک بدم چون بچه الکی می‌چسبه به سینه 

خدای من دتر تو با خودت چیکار کردی؟ به حرفشون گوش نکن دوبار بیشتر یه حرفو زدن بگو خودم بلدم چیکار کنم من مادرشم من صلاحشو بهتر میدونم به پدر شوهرت میگفتی من این طوری برلش صلاح میدونم میترسی مگه ازشون ؟ ای بابا نزار انقدر دخالت کنن 

مگگه تو خونه مادر شوهرتی چقد هم به حرف اینو اونی بی مهلی کن کار ی که درسته انجام بدع

خدا شوهر من هم لعنت کنه با اینکه بچه ی اولم هست منا نابود کرده خدا نابودش کنه 

هر کسی واسه خودش یه دردی داره منکه کلا خونه مادر شوهرم بچه اولم بزرگ کردم الانم باردارم واسه دومی اما اصلا اجازه دخالت نمیدم 

اما چه فایده عوضش کلی حرف بد یاد دختر یک سال و نیمه ام دادن 

چقدر بیشعورن اگه زر مفت زدن بگو خودم بلدم چیکار کنم اصلا به حرفاشون گوش نده کار خودتو بکن دیگه زوری که نمیتونن بچه رو بزارن رو سینت شیر بخوره یا گفتن پوشک نکن یجوری رفتار کن انگار نمیشنوی کار خودتو بکن 

انقدر سگ محل کن گورشونو گم کنن 

من جای شما اعصابم خرد شد 

عزیزم خب چرا جوابشونو میدی دوبار که دخالت کردن جواب ندادی بی محلی کردی کار خودتو کردی محکم موندی  دیکه کاری باهات ندارن 

بزن تو دهن شوهرت 

نمیشد شما بری خونه مادرت یه چهل روزی قیافه اینارو نبینی؟

خدا نکنه گلم . تقریبا چندهفته مثل شما بودم نیمه شب از خواب می‌پریدم یاد روزای بعد زایمانم می‌افتادم حرص میخوردم از دست همه عصبانی بودم بعد کم کم فراموش کردم اگه میتونی برو بیرون تو خونه نشین روحیه ات خراب تر میشه 

انشالله این دفعه روزای خوبی در راهه