قراره بریم با مادرشوهرم زندگی کنیم

شمارو نمی‌دونم ولی بخدا قسم من بودم جدا میشدم 

هنوز بچه نداری یه فکری بردار 

ببین هنوز اول راهی بهت یه جوری ثابت کردن که شما تو زندگی هییییچ حقی نداری ،بچه ک بیاد حق نداری روی تربیت و خورد و خوراک و مدرسه بچت حتی نظر بدی 

بذار بگن این عروس بده جاریت خوبه ‌.ولی مخالفت کن 

اگه خودت نمیتونی پدر یا مادر یا برادرت اینکارو کنن.بابات به شوهرت زنگ بزنه یا بیاد خونتون بگه دخترم از این وضع راضی نیس و منم اجازه نمیدم بقیه براش تصمیم بگیرن و جوری زندگی کنه که خودش نمیخاد 

نهایت میگه طلاق که از خدا خواسته فرار کن فقط 

خب عزیزم اگر بری اونجا با این دخالت های پیاپی مادرشوهرتونم امکان این هست ک خدای نکرذه طلاق بگیرید ما پیش هم زندگی تمیکنیم ولی بار ها باعث شدن تا مرزش بریم فقط ب خاطر اینکه نمیتونن جلوی دهنشونو بگیرن 

خودت برای همسرت خرج بتراش وام بردار 

نذار به خانواده ش پول بده 

خواهر بی وجدانش حقوق شوهرش حیلی بیشتر از ما هست زنگ میزنه پول بریز به کارت ما زنت نباید بفهمه اونم میریزه به کارتشون به من دروغ میگه😏یبار گفتم بخاطر بقیه دروغ نگو حاشا کرد که نه اینجور اتفاقایی نیفتاده .الان دیگه شوهرم هر چی میگه من باور نمیکنم و این آرامش منو واقعا بهم ریخته 

دلیل مادرشوهرت برای اینکه برین تو ساختمان اونا 

چیه ؟ 

متاسفانه همسرت مستقل نیست

برید خونه باباتون و قهر کنید اگر منطقی قبول نمی کنن

نه در جواب کاربر دیگری گفتم 

بخدا گفتم میخوام یه باکس برا پاسماوری هام بسازه کابینت سازی شاید پونصد تومن بشه گفت ندارم دقیق یه ساعت بعدش سه میلیون ریخت به کارت مادرش بعدم پیام داده بود خواهرش که هر وقت کم کردین بگین سریع بریزم 

این درسته ک تا هرچی میشه نگیم طلاق و آخرین گزینه باشه ولی اینکه همسرتون مدام دارن میگن طلاق بگیر اگه ناراحتی خب دارن پیشقدم میشن اگه فردا روزی بچه دار شدین اگه ناراضی باشی بازم میخواد همینو بگه؟ب نظرم کسی که تا این حد وابستگی ب خانواده داره اصلا نباید ازدواج کنه باید همون ور دل مادرش بشینه چون این افراد از لحاظ عاطفی با مادرشون ازدواج میکنن و مطیع اونان ک زندگی باهاشون سخته چون پیرو نظر اونان ب نظرم صحبت کن باهاش و بگو راضی نیستی اگه قبول نکرد ب درک با خانوادت در میون بزار