خانواده همسرم ناهار خونمون بودن بعد ناهار چای و میوه اوردم شوهرم گفت چرا واسم قهوه نیوردی؟ گفتم ک خب شب خوابت نمیبره گفت بهتر چون شب باهات کاردارم😣وای تا اینو گفت جو خونه ساکت شد مادرشوهرم گفت ما شب زود میریم ب کاراتون برسین خیلی بد شد
همون قدر باش که هستن برات🌆(سارن)تنها اسلحه صلح تفنگ اب پاچاست🔫( شایع)نزار تویه دلت سردی بشینه گل من🥀(خلصه)پخش و پلا تویه ذهن منی🧠(معین z)دلم تنگه واسه تو ارع شدیداً مثل تو ارع ندیدم(آرمینم)😻سلامتی عشقم بی معرفت ولم کرد سلامتی اونی که تنها هندلم کرد😌(تاک دوون)لیلا لیلا آهای فرشته مغرور(الجان)😈هر دفعه میگذره الکله میپره(امین)🍻برچی اوضارو پیچیده کنیم دوسم داری منم میخوامت کلی(تی ام)🫶قربون دلت ای وای ای وای ای وای که بر خورده بهت(زینعلی)🤭♥️
آرام من بمان کنارم بمان بنگر مرا که میدهم بی جان _ هر جا روم تو سایه ای از منی تو غم گسارم تو دنیای منی_ دریای من ز موج گیسوی تو روانه ام سوی تو تمام من تو_ ای ماهم به چشم من نگاهی تا باران به جان من ببارد_ میخواهم نفس که در هوایت نایی بر نوای من بیارد_چشمان تو چشمه امید است بر حال خراب ناامیدم_ آوازت غزل ترین کلام است من با تو به آسمان رسیدم_آغوش تو پناه طوفان من جان میدهد به جان تو جان من _ چشمان من کنار دنیای تو فقط تماشای تو تو آرزو تو....
و شوهر من ک نمیدونه رابطه چیه اصلا زن و شوهر بودن چیه
اونقدر ادای آدمهای قوی را در آوردم که خودمم باورم شد قوی ام 😏 هرکی دلش گرفته بود من بودم....هرکی غصه داشت من بودم.....هرکس از عالم و آدم بریده بود من بودم......ولی وقتی نوبت ب خودم رسید.....بازم فقط من بودم و من.....🙂🙂🙂 داشتم با عروسک هام بازی میکردم نفهمیدم کی بزرگ شدم و شونه هام اینقدر قوی شد که این همه غم را به دوش کشیدم و آخ نگفتم🤫 هروقت گفتم خسته ام هیچکس باور نکرد خستگی مو این شد ک خسته شدم از زندگی💔 دلم میخواد یک شب بخوابم و دیگه صبح نشه چون واقعا خستم🖤 من اونقدر زیادی مهربونم که بهم میگن احمق پس برای من از سیاست داشتن نگو آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد💔یکی از تناقض هایی که توی زندگیم تجربش کردم این بوده که؛دلم واسه یه نفر خیلی تنگ شده بودش ولی دیگه نمیخواستم توی زندگیم باشه.....عجیب بود نبود.....؟؟؟ نامهربانی آتشم زد....آتشم زد💔💔 من کاربر جدید نیستم از زمان اقدس اینجا بودم....دیگه نی نی سایت جذابیت اون موقع ها را نداره (قول میدم یک روز بشم ناجی همه زنهایی که به اجبار ظاهری همچو کوه داشتند و از درون نابود....) یک روزی که خواستم از سایت برای همیشه برم داستان زندگیمو حتما تعریف میکنم امیدوارم اون روز آخرش باشه ی پایان شیرین نه مثل این ۳۰ سال تلخ💔