مادرشوهرم دوتا پسر دیگه داره که اصلا براشون مهم نیست شوهرمن خیلی واسش آبرومهمه این که مادرش تنها باشه خیلی واسش پیش فک وفامیل بدمیشه
منم تو ی ساختمونیم ولی توقع دارن هر روز برم یا هر روز بچم بره اگه نریم گله و شکایت میکنن ک چرا نمیایین حالا خونه پدرم هفته ای یکی دوبار بیشتر حق ندارم برم
خدا صبرت بده عزیزم وضعیت مادر منم همین بود تا دوسال پیش مادربزرگم ک ۸۰ سالشه با ما زندگی میکرد ۱۲ سال خیلی سخته مادرشوهر پیر نگه داشتن من میدیدم مامانم چقدر سختی میکشید و احترامش میکرد بازم مادربزرگم پشت مامانم بد میکفت و قدر نمیدونست
من حتی توخونم لباس راحتیم نمیتونم بپوشم همش زومه رومن ببینم چکارمی کنم خیلی رومخمه بعدانقدخودش مظلوم نشون میده به بقیه فقط من میدونم چیه
پیش خودش نمیگه دوتاعروس دیگه هم دارم پس اونا کجان نگاهی به دور وبرش نمیدازه که خانمای دور وبرش تنها زندگی میکنن این شده زیبای خفته نازک نارنجی نمیگه بزار حداقل یخورده هوای این عروس بدبخت داشته باشم آخه گناه من جی بود
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
29 ثانیه پیش
30 ثانیه پیش
31 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
