توانایی مالی دارید خونتون وجابه جا کنید ،،ولی با چیزایی که خوندمبعید میدونم بزارن
اره وضع مالیمون خوبه که خونه بخریم یابریم مستاجری ولی نمیذارن میخواد فقط بفهمه و بدونه که من چی میخورم چی میخرم چی میپوشم چیکارمیکنم کی میخوابم کی بیدارمیشم و......فقط میخواد سراز کارمن دربیاره و من رو زیرنظرداشته باشه هرجاهم که میخوام برم باید به همشون توضیح بدم که کجامیرم چرامیرم و کی برمیگردم مثل زندان میمونه این خراب شده
ازهمون اول شوهرم خودشو من رو و زندگیمونو داد به دست مادرش دیگه هم کاری نمیتونیم بکنیم حتی یه تفریح ی ...
یه پست گذاشتم جوابشو اینجا گرفتم ،،ببین بگو من ازدواجکردیم که مستقل باشم زندگی دونفره و عاشقانه رو تجربه کنم ،،بگو شاید بخوام داخل خونه خودم هر جور دلم خواست بگردم ،،اینجوری که نمیشه حس میکنم تو زندانمکه مدام زیر ذربینم هر موقع زمان و مناسب دیدی بگواینقدر بگو تا ملکه ی ذهنش بشه خیلی حرفا هست که میتونی بزنی دلشون بدست بیاری کهحرفتوگوش کنه
«در این درگه که گه گه که که و که که شود ناگه » «مشو غره به امروزت که از فردانهی اگه»