من قبل از ازدواج عقاید ضد دینی داشتم. بیشتر کتابهای منتقد دین میخوندم.
اوایل ازدواج با همسرم بحث میکردم و اون هم مجبورم نمیکرد
تا اینکه وقتی تو سی سالگی برای اولین بار رفتم حرم امام رضا.. اونم با کلی شبهه و نقد و ... خود امام رضا راه دیگه ای برام باز کرد. همسرم هم موثر بود
بعد از اون من با همسرم هیئت هم میرفتیم
حتی کربلا هم یه بار رفتم البته تنهایی
حالا که دارم از همسرم جدا میشم ...
با اینکه هنوز ائمه رو دوست دارم و قرآنی که امام رضا بهم داد رو دوست دارم اما دیگه زیاد نماز نمیخونم (البته همسرم نماز خون نبود و من بیشتر پایبند نماز بودم)
دیگه زیاد قرآن نمیخونم و ذکر نمیگم
انگار خیلی دلمرده شدم
نسبت به همه چیز دلمرده شدم حتی چیزهایی که دوستشون داشتم